شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : دكتر شكرخواه، آقاي سيب
چهارشنبه، 2 مهر 1393 - 17:14 کد خبر:13376
در سالروز تولد 50 سالگي ايشان بود كه مطلبي با عنوان آقاي سيب نوشتم و هنوز هم معتقدم همچنان آقاي سيب است. زيرا هميشه معطر و پرآب است و مي توان او را گاز زد. يك سيب سفيد كه سايه اي از قرمزي دارد و به اين معني است كه لذيذ و شيرين است. من عاشق اين نوع سيب هستم.



شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)-  در سالروز تولد 50 سالگي ايشان بود كه مطلبي با عنوان آقاي سيب نوشتم و هنوز هم معتقدم همچنان آقاي سيب است. زيرا هميشه معطر و پرآب است و مي توان او را گاز زد. يك سيب سفيد كه سايه اي از قرمزي دارد و به اين معني است كه لذيذ و شيرين است. من عاشق اين نوع سيب هستم. اين جملات تنها بخش هايي از صحبت هاي دكتر فريدون صديقي درباره دكتر يونس شكر خواه در گفتگو با شارا است كه در ادامه اين گفتگو از نظر مي گذرد:


چگونه با دكتر شكرخواه آشنا شديد و از چه زماني ايشان را مي شناسيد؟
 فكر مي كنم اوايل سال 60 يا 61 بود كه آقاي شكرخواه وارد روزنامه كيهان شد و به دليل اينكه رشته تحصيلي ايشان مرتبط با كار من بود، با من ارتباط گرفت. البته ايشان انسان بسيار با استعداد، پرشور و انرژي و دوست داشتني بود. از همان زمان ما باهم امتداد پيدا كرديم و من به عنوان فردي كه سن بيشتري داشتم و فكر مي كنم جزء كساني بودم كه مشوق ايشان در زيست تحصيلي، اعتبار دانسته ها و يافته ها و مكاشفه هايي بودم كه همواره در كار خود داشت. در نتيجه ادامه تحصيل و به ارتباطات تغيير رشته داد و دكتري ارتباطات از دانشگاه علامه گرفت و از همان سالها همچنان ما با هم هستيم. من شاهد تولد تنها فرزندش ميلاد بودم كه پسري مؤدب، منظم و مانند پدرش عزت مند است. شكرخواه جزء معدود آدم هايي است كه رنج مي برد تا ديگران لذت ببرند. كوشش، تلاش بي وقفه و پركاري دكتر شكرخواه در لايه هاي دوم و سوم وي، به دليل معنابخشي به آرامش افرادي است كه با او در ارتباط هستند و به همين دليل جزء معدود انسان هايي است كه براي اينكه ديگران چيزي را فرابگيرند، حاضر است تا سيبل شود. اين ويژگي به اين معنا است كه او هميشه يك انسان تابع است و اگر متغيير باشد، سعي مي كند آدم ها را از درون تغيير دهد. بزرگترين اسلحه دكتر شكرخواه در مديريت و كنترل خود، در گام اول آرامش بخشي به ديگران و خود است. دكتر شكرخواه انسان شريفي است و روح دل انگيزي دارد. با وجود اينكه حدود 55يا 56 سال دارد، همچنان بازي گوش و شيرين است. رفتار او گاهي به گونه اي است كه نمي دانيد آيا او بزرگ شده است يا نه. دكتر شكرخواه جزء موارد عجيبي است كه آدم را ياد فيلم عجيب آقاي بنجامين باتن مي اندازد كه شخصيت فيلم از اواسط عمر خود بدنيا آمده است و گاهي اوقات بزرگ بودن يا كوچك بودن را گم مي كند. همين شگفتي است كه علي رغم دلبستگي هاي ديرپاي من با او كه خيلي در هم تنيده است، گاهي اوقات براي گربه اي كه مي خواهد از درخت بالا برود ولي نمي تواند، با يكديگر بغض مي كنيم. فكر مي كنم دكتر شكرخواه با ديگران با قلب خود و با خودش با عقلش بازي مي كند. اين روحيه معنا بخش و عميق او را تبديل به يك راز كرده است و بهتر است بگويم او يك شگفتي است. بنابراين هميشه در برابر او غافلگير مي شويد، درنتيجه هميشه بايد بكوشيد تا او را رمز گشايي كنيد. من هيچ تقلايي براي رمز گشايي او نكردم. در همان روز اول فهميدم كه او مال من است. موضوع من با دكتر شكرخواه رفاقت و دوستي ديرينه و فهم مشتركي است كه از رابطه ها داريم. هنر يك استاد ارتباطات توليد ارتباطات و معنابخشي و زايش ارتباطات با افرادي است كه قابل ارتباط نيستند. دكتر شكرخواه جزء معدود افرادي است كه توليد هستي بخش به روابط را خلق مي كند. بنابراين هيچ كس با او غريبه نيست و هر كسي كه براي اولين بار او را مي بيند، مانند اين است كه سالها او را مي شناسد. او دلبستگي هايي از جنس خطر و خاطره براي ما آفريده است. در اين جامعه گاه هراس آلود، مناسبات او عقيق است و احساس مي كنيد كه اين جنس از رابطه، براي اين زمانه نيست.

با توجه به پيشينه اي كه فرموديد، شما در حال حاضر خودتان را استاد ايشان مي دانيد؟
ما با يكديگر دوست هستيم. واقعيت امر اين است كه در حال حاضر در سني هستم كه چهار دهه روزنامه نگاري را پشت سر گذاشته ام، فكر مي كنم استادي در فراگيري است نه در فرا دادن، يعني در تعامل متقابل است. به اين معنا كه جواني كه با من كار مي كند، در مجاورت من است و مطالبي از من فرا مي گيرد، نمي داند كه من هم از اوانرژي و چيزهاي بسياري فرا مي گيرم. سالها است كه رابطه ي من و استاد شكرخواه از رابطه استاد و شاگردي گذشته است. در حال حاضر ما دو رفيق، دو دوست و برادر هستيم. البته او انسان بزرگوار، فروتن و متواضعي است و همواره از من به عنوان اولين استاد خود ياد مي كند. به نظرم بزرگترين حُسن آقاي شكرخواه اين است كه اصراري بر اينكه بيشتر مي داند، ندارد و به اين مسئله واقف است كه آن كسي كه بيشتر مي داند، در واقع كمتر مي داند. در واقع ما همواره در ناداني خود در جستجوي دانايي هستيم. بنابراين رابطه ما استاد و شاگردي نيست بلكه هر دو در جستجوي دانستگي هاي تازه اي از يكديگر هستيم. هر دوي ما بدنبال مكاشفه هستيم زير معتقديم هيچ انساني پايان پذير نيست. هر دوي ما به دنبال كشف و شهود يكديگر هستيم. هر دو به اين باور رسيده ايم كه قطعاتي از پازل يكديگر را هنوز پيدا نكرده ايم. گاهي من قطعه اي از وجود او پيدا مي كنم و او متوجه مي شود كه چنين قطعه اي در وجود او بوده است و گاهي اين اتفاق از سوي او سر مي زند و من را متوجه موضوعي مي كند كه خودم از آن غافل بودم. مي توان اينگونه گفت كه من، او و چند نفر ديگر مانند سرنشينان واگني هستيم كه با وجود ايستگاه هاي متفاوت و متعدد، همگي در جستجوي مقصد يكساني هستيم.

از روزهاي گذشته تا به امروز از اين رابطه چه ويژگي خاصي به ياد داريد؟ در رابطه با ارتباط كاري خودتان بگوييد.
 من و دكتر شكرخواه در چند جا با هم كار كرديم. يك دوره طولاني در روزنامه كيهان با هم همكار بوديم و با ايشان در دو اتفاق پيراموني رسانه اي با هم بوديم. براي مثال در مركز مطالعات و گسترش رسانه ها با هم كار مي كرديم و در آنجا هر زمان كه صداي خنده دانشجويان بلند مي شد، دكتر شكرخواه مي گفت اين كار آقاي فريدون صديقي است و مطلبي در مورد من مي گويد كه بعد از آن متوجه مي شد درست گفته است.در يك دوره اي نيز درهفته نامه حوادث با هم كار مي كرديم كه هفته نامه پر تيراژ در سال 70 بود. هفته نامه اي كه با خشونت سرو كار داشت و دكتر شكرخواه با بخشي سرو كار داشت كه نرم بود و من هم بايد خشونت ها را از نظر ساختار دنبال مي كردم. اين مسئله باعث شد كه هر وقت در كنار هم در مورد يك موضوعي صحبت مي كرديم، ايشان براي افرادي كه پيرامون ما بودند،تعريفي خاص مي آفريد. خاطرم است سالي كه عصر فيلم تايتانيك بود، ما يك مسيري را از يك هفته نامه تا ميدان ونك كه منزل ايشان در آن حوالي بود را طي مي كرديم. دور ميدان ونك در ضلع شمال غربي هنگام غروب در پياده رو پيرزني نشسته بود كه يك پاي خود را دراز مي كرد و پاي ديگر خود را نيز زاويه كرده و در طلب كمك ديگران بود. منتهي آن هيبت، هيكل و ديالوگي كه نوعي نفرين نرم درآن بود، به گونه اي بود كه ترسي به جان عابران پياده مي انداخت. من و دكتر شكرخواه هنگامي كه به او مي رسيديم قبل از اينكه او شروع به گفتن كلمه اي تند كند، به طور نوبتي هر روز به او كمك مي كرديم تا اينكه كار به جايي رسيد كه فكر كرديم اين كار بسيار ناجوانمردانه است و به همين دليل مسير خودمان را عوض كرديم و بعد از مدتها كه دوباره به همان مسير بازگشتيم متأسفانه ديگر خبري از آن آدم نبود. منظور اين است كه به دليل اين حس و درد مشترك و وحدت رفتار، دكتر شكرخواه در درون خود يك روشي ايجاد مي كرد تا هر دو نفر ما بتوانيم با هم تعامل داشته باشيم.

در رابطه با جايگاه علمي آقاي دكتر بگوييد؟
جايگاه علمي آقاي شكرخواه يا دكتر دات كام جايگاهي تعريف شده است. جستجو و تقلاي ايشان براي جستجو و كشف رسانه هاي جديد از ارتباطات به سال هاي بسيار دور بر مي گردد. شايد بتوان گفت در همان سال 70 يا 71 بود كه پاي اينترنت باز شده بود و روزنامه ها واحدي به نام انفورماتيك داشتند. دكتر شكر خواه جزء معدود افرادي بود كه به دنبال اين عالم ناشناخته رفت و مي خواهد در كشف آن اتفاق باشد. به نظر مي رسيد او درك مناسبي از اين داشت كه انسان معاصر، انساني است كه در فردا زندگي مي كند. گرچه بخش قابل تأملي از ما همچنان در ديروزهايمان مانده ايم و من يكي از آن آدم ها هستم. ولي او يكي از آدم هايي است كه به زعم من به دليل رمز گشايي در ارتباطات نوين، در فردا زندگي مي كند. اين اتفاق بسيار فرخنده اي است. نكته بعدي دكتر شكرخواه ساده سازي زبان علمي و انتقال آن به دانشجوها و آدم هاي پيرامون خود است و شگفتي علمي او در اين است كه هرچه بيشتر مي بيند و جستجو مي كند، سعي مي كند آنها را بومي و دروني كند و با اين دروني سازي ها به ارتباطات علمي با پيرامون خود معناي بيشتري دهد. از نظر من يكي از معايب دكتر شكر خواه اين است كه بيشتر مطالعه مي كند و كمتر مي نويسد گرچه اين مسئله به دلايل بسياري حُسن است، اما در فقر توليدات رسانه اي مكتوب شايد انتظار بيشتري از او باشد كه آنچه را كه مي كاود، مكتوب و عرضه كند. من فكر مي كنم بهتر است آقاي دكتر شكرخواه به خودش فرصت دهد و كمي از خودش جا بگذارد و سارق خودش شود و توليد كند. توليدي كه بتواند بيش از پيش اين بهره مندي را فراهم كند. ولي مشكل اين جا است كه وقت ندارد و اين به همان دليلي است كه در ابتدا گفتم، دكتر شكرخواه انساني است كه خودش رنج مي برد تا ديگران در آسايش و راحتي باشند و اين كار خيلي بزرگي است.

اگر بخواهيد دكتر يونس شكرخواه را در يك جمله توصيف كنيد، چگونه او را وصف مي كنيد؟
 در سالروز تولد 50 سالگي ايشان بود كه مطلبي با عنوان آقاي سيب نوشتم و هنوز هم معتقدم همچنان آقاي سيب است. زيرا هميشه معطر و پرآب است و مي توان او را گاز زد. يك سيب سفيد كه سايه اي از قرمزي دارد و به اين معني است كه لذيذ و شيرين است. من عاشق اين نوع سيب هستم.