شارا- ورق خوردن صفحات تقویم و رسیدن به نیمههای تابستان، برای هر صنفی هر معنایی داشته باشد، برای قلم به دستان و اهالی حرف و کلمه، به معنای رسیدن «روز خبرنگار» است.
در این روزهای گرم تابستان، آغشته به عطر رمضان و آمیخته با شور و هیجان آغاز به کار دولت تدبیر و امید شاید نوشتن از کسانی که کارشان نوشتن است، اولویت چندم هم به حساب نیاید؛ اما باید گفت و نوشت از روزهایی که این نگارندگان بیهیچ حرفی از تلخکامیها و سختیها و نبودنها میگویند تا روزی را ببینند که شادکامی جای این فضا را بگیرد و هر مشکلی با روندی سریعتر به روزهای حل شدن و گرهگشایی پیش برود.
و اینجا تبریز است، همان شهری که نگارندگان و روزنامهنگاران مشروطهخواهش، آنچنان ضربهای به بنیانهای منیت زدند که این شیوه حکومتداری دیگر نتوانست کمر راست کند و در مسیری هرچند آهسته، اما پیوسته به سمت و سوی آزاد قلمی حرکت کرد.
نزدیکی روز مشروطه و روز خبرنگار هم هر چند بدون برنامهریزی قبلی و با حدود یکصد سال فاصله زمانی اتفاق افتاده، اما طنز پنهانی دارد از اثرگذاری هر کدام از آنها بر دیگری. روز مشروطه امسال که در تب و تاب آغاز به کار یازدهمین دولت و صحبتهای مقامات و بزرگان گم شد و روز خبرنگار هم حاشیهنشین اعلام استهلال و فرارسیدن عید فطر امسال گشته است.
ای مرغ سحر، چو این شب تار ... بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز تحفه روحبخش اسحار ... رفت از سر خفتگان خماری یاد آر ز شمع مرده یاد آر ...
شاید روزگاری که علامه دهخدا، پیر و بزرگ روزنامهنگاران ایران زمین این ابیات را در غم بر دار شدن «میرزاجهانگیرخان صور اسرافیل» به جرم نگارش از آزادیخواهی و مشروطه در باغ شاه میسرود، تصورش را هم نمیکرد که سالها بعد فرزندان همین سرزمین در گوشه و کنار پربرکتش همچون خوشههای گندم، برخیزند و بر یکی، دهها اضافه گردد و سپهر کلمات ایران زمین میزبانی بزرگان توانمند و اثربخش دیگری را هم عهدهدار شود.
همین است که نام روزنامهنگاری و نوشتن و کلمات، گوهری ناگسستنی با مشروطه دارد و هرجا نام یکی میآید، دیگری هم تلنگری به ذهن میزند.
روز مشروطه روز مهمی است؛ روزی که سالها همراه بود با برگزاری جشنی نه چندان بزرگ، اما صمیمی و یادوارهای علمی که امسال شهرمان، تبریز اولینها از هر دوی اینها محروم شد.
زیاد دور نیستند روزهایی که در لیست حاضران مراسم روز مشروطه، نام بزرگان و مقامات بلندپایه کشور را میدیدیم و جملات وزین و شعر گونهشان را در تکریم مشروطه و تلاشهای صورت گرفته برای استقرار قانون در همین خانه حاج مهدی کوزهکنانی میشنیدیم. خانهای که امسال به جز بازدید رایگان برنامهای برای دوستداران مشروطه نداشت و درهای چوبی زیبایش، حیاط پرگل و باصفایش و ارسیهای پرخاطرهاش امسال آن شور و هیجان هر ساله و آن دور هم جمع شدن فرزندان مشروطهخواهان را تجربه نکرد.
زیاد دور نیستند روزهایی که در همین مناسبت، تالار روزنامههای مشروطه در خانه مشروطه افتتاح شد و شاید دیدن این بخش، دیدن روزنامههایی که کاغذشان به زردی گراییده بود اما حرفهاشان هنوز بوی تازگی میداد، دیدن سردیس میرزاجهانگیرخان صوراسرافیل و در کنار آن علیاکبرخان دهخدا بود که این گره ناگسستنی مشروطه و روزنامهنگاری را در ذهن من محکمتر کرد.
ز خاک پاک شهیدان راه آزادی ... ببین که خون سیاوشان چه سان بجوش آمد
خانه مشروطه، خانهای با مجسمههای بسیار است؛ مجسمههایی که بیشترشان به ضرب آهنگ دستان پرتوان «استاد احد حسینی» ساخته شده و تا همیشه یادآور ستارخان، باقرخان، میرزا ابراهیم خان صبا، صوراسرافیل و دیگر بزرگان مشروطهخواه کشورمان خواهند بود؛ مجسمههایی با کلماتی از جنس گچ و رنگ و تصویر.
خالق این تصاویر انسان آزاده و بیحاشیه ایست. آرام و خاموش در کارگاهش مینشیند و سخنهایش را در تن مجسمهها به تصویر میکشد تا حرفهای دلش را فریاد بزنند.
میگوید از سیاست دور هستم و از آن سر در نمیآورم، مشغول کار به زبان خودم هستم. میگوید اما برای ساختن مجسمه هرکدام از مشروطهخواهان، آشنایی با آنها لازم بود؛ لازم بود بدانم چه میگفتند و چه میخواستند و هر کدام با دیگری چه تفاوتهایی داشتند. میگوید این از اقبال من بوده که ساخت این مجسمهها را به من سپردند، مجسمه کسانی که مردم برای آنها و تلاششان حرمت قائل هستند.
همه اینها را احد حسینی میگوید، کسی که به حق شایسته لقب مجسمهساز مشروطه در شهر مشروطه است. مرد آرام و بیادعایی که امیدواریم به همان خوبی که شایستگیاش را دارد، شناخته شده و مورد حرمت و تکریم مردمان دیارمان نیز قرار بگیرد.
در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانید ... مقصود از آزاده شمائید شمائید
بىشبهه شما روشنى چشم جهانید ... در چشمه خورشید شما نور و ضیائید
قصه همین است. قصه حرف است و کلمات؛ کلماتی که از دیروز تا فرداها بیانگر خواستها و نخواستنیهای مردم این دیار بوده و هست.
و ما، که خداوند صاحب لوح و قلم، مفتخر به همراهی این کلماتمان نموده است، شایسته است شایستهترین واژهها را در تسبیح کرده و برای روشنی آسمان میهن و آسمان دل مردم این میهن، به رشته در آوریم.
حیف که امروز، خواندن کاری دور از زندگی مردم و حتی روزنامهنگاران شده و کمبود وقت و ماندن در ترافیک کاری و خیابانها بهانه میشوند برای کمتر خواندن و دورتر شدن از دنیای دیروز که به برکت صفحاتی رو به زرد شدن میتوانند روشنی بخش فرداهایمان باشند.
حیف که امروز، وقتمان را لابلای این صفحات پر رنگ و لعاب و در میان هزاران متن کوتاه و بلند که مخلوطی از حقیقت و اغراق و شایعه هستند میگذرانیم و گروههای اجتماعی را به نشستن در جمعی واقعی و متشکل از بزرگان ترجیح میدهیم.
حیف که پیامکها، بخشی از نوشتههای شاعران و عالمان ما را به ما میرسانند و با دیدنشان سری به تایید و رضایت تکان میدهیم و بعد آن را به زبالهدان الکترونیکیمان میفرستیم.
وگرنه چقدر حرف بود برای خواندن و چقدر درد دل برای شنیدن که روزی به کارمان بیایند و نقلشان کنیم برای فرزندانمان که از دیروز فقط گرد و خاک نشسته بر پرده های موزهها را دیدهاند.
وگرنه چقدر پر حرف و سخن تر میشدند این روزنامههای کاغذی و غیرکاغذی که امروز شاید بیشتر از هر روز در گوشه و کنار شهرهایمان و شهرمان به چشم میخورند.
در مسلک ما طریق مطلوب خوش است ... دلجویی مردمان مغلوب خوش است
کافی نبود برای ما نیت خوب ... با نیت خوب، کرده خوب خوش است
خدا رحمت کند عارف قزوینی را برای این رباعیاش و برای یادآوری اهمیت «کرده خوب» در کنار نیت خوب.
این را این روزها ما که خودمان را اهالی کلمه و نگارش میدانیم بیشتر از هر زمان دیگری درک میکنیم. این روزها که همه چیز تحت تاثیر اتفاقات مهمی برای تغییر دولت و روی کار آمدن تدبیر و امید برای روزهای معتدل است، بیشتر از هر زمانی میبینیم گفتهها و نوشتهها چقدر مهم و موثر هستند.
و ما که داعیهدار فرهنگی دور هستیم، شایسته است ضمن از یاد نبردن دیروز، امروز را هم و نیازهای امروز را هم به خوبی درک کنیم و ضمن حرکت با موج دنیای امروز، فردا را برای اهالی فردا زیباتر بسازیم.
همین روزها بود که دیدم ناصر بزرگمهر جایی گفته: متاسفانه بیشتر رسانههای امروزی ما و به خصوص رسانههای مکتوب به جای آنکه تحولگرا و خالق خبر و گزارشهای بکر و ماندگار باشند و به نیازهای مخاطبان توجه کنند، تبدیل به تریبون روابط عمومی سازمانهای مختلف شده و به جای حرفه خبرنگاری حرفه خبرگیری را در پیش گرفتهاند.
راست میگوید این همکار و نگارنده کهنهکار و توانا؛ ما باید و باید امروز را و مردمانش را درک کنیم و برای امروز بنویسیم، با رعایت مهمترین اصلی که در هر کاری جاری است: «اخلاق» تا کودکان این سرزمین هم از یاد نبرند که فردا، با نگاهی آمیخته با درس گرفتن و تصحیح به دیروز و امید و راستی و تلاش برای فردا ساخته میشود.
یاد باد یاد روزنامهنگاران و نگارندگانی که امروزمان را وامدار دیروز آنها هستیم؛ دیروزی از مشروطه تا امروز که با کلمات علامه دهخدا، به نیکی ختم و توصیف شده است:
چون گشت زنو زمانه آباد ... ای کودک دوره طلایی
وز طاعت بندگان خود شاد ... بگرفت ز سر خدا، خدایی
نه رسم ارم، نه اسم شداد ... گل بست زبان ژاژخایی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد ... ماخوذ بجرم حق ستایی
تسنیم وصال خورده یادآر
.................................
گزارش از فرینوش اکبرزاده
منبع: فارس
|