شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)-|| یادداشت کنونی تاملی است کوتاه بر چگونگی و چرایی بکارگیری توئیتر توسط سیاستمدارن پوپولیست؛ تاملی درباره «ارتباطات سیاسی نوین». مدعای اصلی یادداشت این است: توییتهای سیاستمدارن پوپولیست «بواقع نوع جدید از بازی رسانهای» را راه انداختهاند؛ آنان فرم جدیدی از گفتارهای رسانهای را بسط میدهند که برآمده از دل نوع خاصی از ارتباطات است که آن به ارتباطات در عصر پسا-حقیقت یاد میکنیم. چنین گفتاری را باید از همان ابتدا جدی گرفت.
عصر پساحقیقت، بهاختصار، اشاره به آن چارچوبی از ارتباطات جمعی دارد که در آن فکتهای عینی نقشی در صورتبندی برداشت عمومی و همگانی ندارند؛ در مقابل این احساسات و باورهای شخصی است که باورهای عمومی را برمیسازد. میانجی گذار از سطح شخصی به سطح عمومی در این فرایند چندلایه «ابزارهای بلاغی» است نه استدلال. ابزارهای بلاغی به جای ارائه استدلال یا تکیه بر فکتها، احساسات مخاطب را نشانه میروند.
در اینجا وجه بلاغی زبان در برابر را در وجه استدلالی بکارگیری از زبان تعریف میکنیم. اگر وجه استدلالی زبان را تکیه بر فکتها و صورتبندیهای منطقی-عقلانی گزارهها تعریف کنیم، وجه بلاغی نوعی «پیچش زبانی» است. هر دو این صورتبندیهای زبانی سعی در «مجابکردن» یا «اقناع» مخاطب دارند اما با ابزارهای مختلف. این بدان معنا نیست که گزارهای بلاغی واجد صورتبندیهای عقلانی نیستند. گزارههای بلاغی «عقلانیتِ خود» را میسازند؛ جهانی معنایی که گزارهها به گونهای پیکربندی میشوند که «به نظر کاملاً منطقی و عقلانی» هستند. گوینده در این فضا، چارچوبی میسازد با کلیدواژههایی مشخص که در آن زنجیره دلالت صرفا در جهت یا مسیر مشخصی باید پیش بُرده شود. این امر منوط به «تقلیل» واقعیت اجتماعی به یک یا انگشتشمار مولفههای آن و همزمان، چشمپوشی بر وجوه متکثر و دیگرگونه آن است.
بازیگران پوپولیست روزگار پساحقیقت، «مهندسان پیام»اند. مهندسی پیام در عصر پساحقیقت تفاوتی بنیادین با مهندسی پیام در عصر ارتباطات دارد. در عصر ارتباطات، مهندسی پیام چیزی نبود جز تولید معنا و تفسیر در قامتی جذاب و فریبا.
روزگار خوش اینترنت به عنوان ابزاری آکنده از پنجرههایی که بر روی مخاطب میگشود سپری شده است. فیسبوک و توییتر و سایر شبکههای اجتماعی از الگوریتمهایی استفاده میکنند که خواستها و امیال کاربران را تحلیل کرده و او به نحوی هدایت میکنند که از دیواری محصور در دام این شبکههای عظیم اجتماعی بیرون نرود. اینستاگرام حتی امکان «هایپرلینک» را نیز از مخاطب خود دریغ کرده است.
همه در تلاشاند مخاطب را در چارچوبی مشخص و به مدت زمانی هر چه بیشتر نگه دارند. «هایپرلینک» با آن رنگ و شمایل متمایزش قرار بود ابزاری برای سنجش، بررسی، مقایسه، و نیل به روایتهای گوناگون باشد؛ قرار بود مخاطب به منابع و استدلالهای پشتیبانیکننده دست یابد و چشموگوشبسته دل به روایتی واحد ندهد. عصر پساحقیقت بطلانی است بر این شکل از ارتباطات.
در دل این چارچوب رسانهای، سیاستمداران پوپولیستی چون ترامپ میخواهد مخاطبش در چارچوبی گزینشی از واقعیت اجتماعی محصور شود. این دیوار آکنده از استعارهها (عموما نظامی)، گزارههای عاطفی-احساسی (غافلگیری مخاطب، غیرقابل پیشبینی بود)، دشمنسازی (مکزیکیها)، اخبار قلابی (نرخ بیکاری)، خودستایی (بهترین قرارداد در تاریخ)، حمله مستقیم به افراد، و مواردی از این دست است. / میدان
|