محققینی که کتاب « انسان آینده نگر» را به رشته تحریر در آورده اند معتقدند تعریف همیشگی انسان یعنی ابزارساز بودن، فرهنگی بودن یا قدرت بیان داشتن فقط مختص بشر نیست. از نظر آنها، مغز بشر برنامه ریزی شده است که همواره به آینده بیاندیشد.
چون آنچه که ما را خردمند می سازد یا ابزارساز یا اجتماعی و فرهنگی و یا حتی موجود اخلاقی، این است که ما قدرت آینده نگری داریم. ما با تمرکز بر آینده و فکر کردن مداوم در باره آن، توانستیم همه چیزهایی را که داریم بسازیم یا کشف و اختراع کنیم.
مغز ما، دنیا را با ذره ذره اطلاعات قدیمی نمی نگرد چون آنقدر اطلاعات و خاطرات بایگانی شده دارد که فرصت نمی کند به همه آنها در هر لحظه تکیه کند. بشر فقط، هر چه که در وجودش جمع آوری شده حتی اطلاعاتی که از اجدادش به صورت اطلاعات ژنتیکی، نصیبش شده را همواره ویرایش می کند. بازسازی می کند یا حتی خاطرات جدید می آفریند تا بتواند « آینده نگری» کند.
ما انسانهای آینده نگر به خودمان می قبولانیم که به خاطر منافع شخصی یا گروهی، خودمان را فدا کنیم تا پاداشی نصیب مان شود.
بخشی از توانایی آینده نگری در سایر حیوانات هم وجود دارد، مورچه ها به طور غریزی برنامه ریزی شده اند که کارهای خاصی از آنها سر بزند که برای آینده گروه شان است ولی خودشان به طور فردی به این توافق نرسیده اند و فقط ژن شان به آنها دیکته می کند.
سنجاب ها، دانه هایی را زیر خاک چال می کنند بدون اینکه بدانند زمستان خواهد رسید. نمونه هایی از میمون ها هم هستند که آینده نگری های کوتاه مدت دارند. مثلا دیده شده است که بعضی از آنها در باغ وحش ها، سنگ های را از قبل کنارشان تلمبار می کنند که به سمت انسان های بازدید کننده پرتاب کنند.
میمونها و همه حیوانات دیگر، بیشتر وقت روزانه شان محدود به فکر کردن در باره تهیه غذا و شکار نشدن در همان روز می شود. اما ابعاد پیشبینی های انسان در یک سطح دیگر است. تحقیقات جدید گویای این است که به فکر آینده بودن، سه برابر بیشتر از غرق شدن در افکار گذشته صورت می گیرد. به اضافه اینکه حتی نقب زدن در خاطرات و مرور حافظه نیز برای جواب دادن یا تخیل در باره آینده است.
منبع: www.nytimes.com
|