شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- در ابتدای سخن اعترافی از نویسنده آمده است. فرانک شیرماخر ناشر فرانکفورتر آلگماینه اذعان می کند: «آنچه به من مربوط می شود، باید اعتراف کنم که از عهدۀ فشارهای فکری زمانمان برنمی آیم.» نویسنده در کتاب پرفروشش تحت عنوان «پی بک. چرا ما در عهد اطلاعات برخلاف میلمان مجبور به انجام کارهایی می شویم و چگونه می توانیم کنترل افکار خود را دوباره به دست آوریم»، به این مسئله می پردازد: چگونه می توانیم زندگی خود را مشترکاً با ماشین هایی که مرتباً قوی تر می شوند، تطبیق دهیم، بدون اینکه طمعۀ آنها شویم؟
ما به خودنمایی هایمان در فیس بوک افتخار می کنیم، حریصانه به آی پد حمله می بریم، بدون اینترنت و تلفن موبایل نمی توانیم زندگی بکنیم: به تکنولوژی های نوین اعتیاد داریم و سرزمین مجازی امکانات نامحدود را دوست داریم. با یک کلیک خرید می کنیم، با یک کلیک جواب مناسب را می گیریم، با یک کلیک زندگی خود را عوض می کنیم. در حالی که همه چیز مبتنی بر تصادف است و ما بخشی از اختیارات خود را در تصمیم گیری به قدرت های ناپیدا در پشت مانیتور واگذار می کنیم، قدرتهایی که می توانند نیازمندیهای ما را پیش بینی می کنند، قبل از آنکه ما آنها را احساس کرده باشیم. درست از این قدرتها شیرماخر ما را برحذر می دارد و مدعی است که مسحور این پدیدۀ تکنیک هستیم، شم و خودانگیختگی و خلاقیت خود را باخته ایم، تفکر را به ماشین واگذار کرده ایم، فراموش
کرده ایم که چگونه می توان کتاب خواند، و مدام بین ارتعاش پیامک و you have got mail در حال آماده باش هستیم که همۀ اینها خارج از توان ارگانیسم ماست.
دیگر نمی توانیم خارج از شبکه وجود داشته باشیم، خروج از جامعۀ فیس بوک را پایان زندگی اجتماعی خود می دانیم. همۀ صحنه های وحشتناکی که او در اینجا به تصویر می کشد، در تمام ابعاد وهم انگیزش قابل درک نیست. و اما هشدارهایش دربارۀ اعتیاد و وابستگی و سلب فرصت تفکر از خویشتن قابل درک و بحق است. حتی تشبیه داروینستی او که «ما مستمراً در پی طعمه هستیم» (در این مورد یعنی اطلاعات) که در نظر اول شگفت می نماید، قابل درک است: در تنازع بقا فقط مطلع ترین ما شانش موفقیت دارد و اما بهای بقا در این جنگل اطلاعات تمرکز حواس و غریزه مان است: آنها را از دست می دهیم چرا که اطلاعاتی را کانون توجه خود قرار می دهیم که به نظرمان حقایق محکم و تردیدناپذیر می آیند. نتیجه گیری داروینستی این است: هرچند که معده مان پر است و در آن اطلاعات لذت بخشی زیر و رو می شوند، ولی رکود مغزمان با هر طعمه ای افزایش می یابد. دیگر نمی تواند مهم را از بی اهمیت بازشناسد و با هر صرف غذایی به سازواره ای مانند ماشین تبدیل می شود.
خوب، شیرماخر چه راه حلی پیشنهاد می کند تا ما را از این تنگنای وابستگی برهاند؟ می گوید ما باید رفتار خود را نسبت به کامپیوتر ع
وض کنیم و کنترل خود را بر تفکرمان که ماشینها با زرنگی از دستمان ربوده اند، دوباره برقرار سازیم، زیرا در آنها همچنین امکاناتی وجود دارد که به کمک آنها می توانیم ضمن استفاده از کمال شان مرزی بین خود و آنها تعیین کنیم و خود را جنبنده ای ناکامل در مسیرهای محدود بدانیم که در عین حال برتری هایی بر ماشین دارد: مانند خودانگیختگی، انعطاف و خلاقیت. اگر یاد بگیریم که با بی اطمینانی ها بسازیم، اگر رفتاری انتقادی نسبت به تکنیک همه گیر اتخاذ کنیم، در این صورت خطری از جانب ماشین ما را تهدید نمی کند.
این کتاب خود شاهد مسئله است
اگر این کتاب را به عنوان چکیده ای از آخرین تحولات جهان تکنیک و روانشناسی و زیست شناسی اعصاب و به عنوان قدم دیگری برای زیر سؤال بردن رفتار انسان در برابر تکنیک بویژه کامپیوتر بنگریم، مقصود حاصل شده است. برخی از آمارها که به اجمال از آنها سخن رفته، جالب است. ولی «پی بک» نهایتاً در عمل کردن به تزی که در آن اعلام شده، یعنی تمرکز حواس، تفکر مستقل، بازیابی توان کتابخوانی، شکست می خورد و نه در محتوایش. درست در این موارد شیرماخر کم می آورد که از نوسان دلایل و بی دقتی و بی مبالاتی سخنانش معلوم می شود. این کتاب که می خواهد ناجی جامعه ای باشد که گویا در باطلاق فناوریهای نو فرورفته، پایان مسئله نیست، بلکه خود آن است که به صورت میوۀ نارسیده به بازار عرضه شده است. خودش بیشتر شاهدی برای بی توجهی است تا وسیلۀ مناسبی برای مبارزه با آن.
نکند که منظور نهانی شیرماخر این بوده که با این کتاب بیازماید که آیا مردم در عهد اطلاعات افراطی، هنوز هم قابلیت آن را دارند که مهم را از بی اهمیت بازشناسند؟ در این صورت، صدهزار خواننده و منتقد و سایرین که این کتاب را تحسین کرده اند، از عهدۀ این آزمایش برنیامده اند و ثابت کرده اند که کتابخوانی را فراموش کرده و بخشی از شم و فهم انتقادی خود را در جایی پشت صفحه کلید و مانیتور و در تار جهان گستر باخته اند.
زیمونه فالک روزنامه نگار آزاد است و در برلین زندگی می کند.
ترجمه: منوچهر امیرپور
انستیتو گوته، تحریریه اندیشه و هنر
ژوئن 2010
|