درباره شارا | تماس | جستجوی پیشرفته | پیوندها | موبایل | RSS
 خانه    تازه ها    پایگاه اخبار    پایگاه اندیشه    پایگاه کتاب    پایگاه اطلاعات    پایگاه بین الملل    پایگاه چندرسانه ای    پایگاه امکانات  
سه شنبه، 29 اسفند 1402 - 12:49   

روابط‌عمومی: افزایش اعتماد به رسانه‌ها و پیامدهای آن

  روابط‌عمومی: افزایش اعتماد به رسانه‌ها و پیامدهای آن


ادامه ادامه مطلب یک

ادغام ابزارهای دیجیتال در هر مرحله از استراتژی فروش

  ادغام ابزارهای دیجیتال در هر مرحله از استراتژی فروش


ادامه ادامه مطلب دو

روابط‌عمومی را هسته اصلی استراتژی رشد خود قرار دهید

  روابط‌عمومی را هسته اصلی استراتژی رشد خود قرار دهید


ادامه ادامه مطلب سه

هوش مصنوعی در دادگاه: توهمات و خطرات

  هوش مصنوعی در دادگاه: توهمات و خطرات


ادامه ادامه مطلب چهار

   آخرین مطالب روابط عمومی  
  نوروز خجسته باد/ بهار طبیعت، نویدبخش بهارِ تعامل و همدلی
  یادداشتی بر انتشار کتاب هوش مصنوعی روابط‌عمومی در عمل
  نوروز ۱۴۰۳، گامی نو در مسیر تحول روابط‌عمومی با هوش مصنوعی
  شکاف همدلی بین کارگران و شرکت‌ها: چالشی بزرگ برای مدیران عامل
  روابط‌عمومی مبتنی بر داده: ضرورتی برای حرفه‌ای شدن
  پنج نکته از بیستمین کنفرانس بین‌المللی روابط‌عمومی ایران
  پنج درس از بیستمین کنفرانس بین‌المللی روابط‌عمومی ایران
  هوش مصنوعی و آینده زنجیره تامین: تحولات کلیدی و گام‌های عملی
  12 گام برای ارتقای برنامه‌ها و فعالیت‌های روابط‌عمومی در سال جدید
  روابط‌عمومی را هسته اصلی استراتژی رشد خود قرار دهید
ادامه آخرین مطالب روابط عمومی
- اندازه متن: + -  کد خبر: 32411صفحه نخست » مقالات روابط عمومیسه شنبه، 3 بهمن 1396 - 08:18
درهای باز و بسته در ارتباطات/2
روتلیزبرگر - بزرگترین مانع بین دو فرد جهت ایجاد ارتباط، در استعداد آنها در گوش دادن به یکدیگر به صورت هوشیارانه و ماهرانه می باشد و باید گفت این نقص در دنیای جدید کاملاً گسترده و ترسناک است و ما نیاز به کوشش بیشتری جهت تعلیم افراد در ارتباطات مؤثر داریم که افراد را به صورت معنی¬دار و اساسی برای چگونه گوش دادن آموزش دهند.
  

شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- وقتی که ما درباره موانع ایجاد ارتباط فکر می کنیم، به خصوص افرادی که در سابقه ذهنی، تجربه و انگیزه با هم تفاوت دارند، بسیار عجیب به نظر می رسد که دو فرد انسان نتوانند یکدیگر را درک نمایند.


چگونه وقتی که مردم مسائل را مانند هم نمی بینند و نمی پذیرند، می توانند با هم ارتباط برقرار سازند؟ برای رسیدن به این سؤال، دو نظریه وجود دارد. یک نظریه معتقد است که ارتباط بین A و B وقتی شکست می خورد که B آنچه را که A به عنوان واقع امر و حقیقت می گوید قبول ننماید و تنها اهدافی از ارتباط با A مورد نظر B می باشد که با عقاید، اندیشه ها و اطلاعات او مطابقت داشته باشد.


نظریه دوم از این فکر کاملاً با نظریه اول متفاوت است. این نظریه معتقد است وقتی B برای ارائه احساساتش به A، احساس آزادی عمل نکند ارتباط بین A و B شکست خواهد خورد و این به خاطر آن است که B از عدم قبول و پذیرش عقایدش به وسیله A واهمه دارد.


این ارتباط وقتی تسهیل و محکم می شود، که A یا B هر دو برای تأکید و قبول تفاوت هایشان مشتاق باشند.


برای روشن شدن موضوع مثالی ارائه می دهیم، تصور کنید که «بیل» کارمند یک سازمان، در دفتر رئیس خود حضور دارد. رئیس به او می گوید: «بیل، من فکر می کنم که این روش بهترین راه برای انجام دادن کار تو می باشد» و آنگاه «بیل» می گوید: «اوه، بله؟»


طبق نظریه اول، این پاسخ نشانه ای از ارتباط بسیار ضعیف است. بیل درک نمی کند که چرا بهترین راه برای انجام گرفتن کارش، روشی است که رئیس او می گوید؟ بنابراین برای بهبود ارتباط، رئیس باید در مورد این که چرا روش ارائه شده توسط او بهترین روش انجام دادن کار می باشد و نه روش بیل، توضیح دهد.


طبق نظریه دوم، پاسخ بیل می تواند، نشانه ای باشد از یک ارتباط خوب یابد. اما رئیس می تواند برای پیدا نمودن منظور بیل در جستجوی «فرصتی مناسب» باشد. بنابراین چنانچه بخواهیم موضوع را طبق نظریه دوم مورد بررسی قرار دهیم، رئیس تلاش می کند جهت توضیح بیشتر فرصتی را به بیل در مورد کارش، بدهد.


برای بررسی کامل تر این دو نظریه، ما رئیس مورد بحث را در نظریه او «اسمیت» و در نظریه دوم «جان» نامگذاری می نماییم و سپس موقعیت های مشخص هر رفتار را در دو نظریه ارائه و مورد کند و کاو قرار می دهیم. طبق آنچه که تا به حال گفته شد، اسمیت روش «شرح دادن » و جان روش «گوش دادن » را انتخاب می نماید. طبق تجربیات به دست آمده، پاسخ ها و روش ایجاد ارتباط جان بهتر از روش اسمیت عمل می نماید، زیرا جان روش و مکان مناسب تری را برای صحبت نمودن با بیل انتخاب می کند.


«اوه، بله؟»


اسمیت معتقد است که آن چه منظور نظر بیل می باشد درک کرده است و موقعی که بیل می گوید: «اوه، بله؟» بنابراین نیازی به پیدا نمودن منظور او نیست و از طرفی نیز مطمئن است که بیل دلیل این امر را که چرا روش او بهترین راه برای انجام گرفتن کارش می باشد درک ننموده است، بنابراین اسمیت معتقد است که باید این دلایل را به او بگوید. اما، افسوس که علیرغم این توضیحات، بیل در ناراحتی باقی می ماند. اسمیت چه انجام دهد؟ بر طبق این نظریه بسیار منطقی است که موقعیت گفتگو بین او و بیل درک شود و اسمیت می تواند فقط یکی از این دو نتیجه را برای خود ترسیم نماید:


1- توضیحات او به قدر کافی روشن و واضح نبوده است.
2- بیل بیش از حد کم هوش است که بتواند توضیحات او را درک نماید.

 

بنابراین او یا شروع به «هجی نمودن» مورد به مورد و کلمه به کلمه می کند و یا از توضیح بیشتر صرف نظر می نماید. اسمیت برای صرف نظر کردن از توضیحات بیشتر بی میل و ناراضی است، بنابراین به «شرح» ادامه می دهد و حال چه اتفاقی می افتد؟ اسمیت نمی تواند برای درک و فهمیدن بیشتر به بیل، چیزی بفهماند و بیل در این زمان بی میل تر و مشوش می شود و استعدادش نیز برای درک دلایل منطقی کاهش می یابد و تا زمانی که اسمیت خودش را فردی منطقی و موجه می داند برایش بسیار مشکل است که موقعیت را به صورتی دیگر درک کند و بسیار آسانتر است که بیل را یک احمق و یا به عنوان یک کارمندی که حس همکاری ندارد، مشاهده کند و این برداشت در آنچه اسمیت می گوید و عمل می کند، مؤثر خواهد بود. تحت این فشارها، اسمیت، بیل را بیشتر و بیشتر بر طبق ارزش های خود ارزیابی می نماید.


اجازه دهید، واضح تر صحبت کنم، اسمیت موقعی که بیل با بی قراری پشت پاکت را خط خطی می کند، سعی دارد برای او شرح دهد که چرا این بهترین راه برای انجام یافتن کارش می باشد. اسمیت در این حالت می خواهد، بیل را در انجام گرفتن کار درست یاری دهد.


«چگونه یک فرد می تواند چنین خاموش باشد؟» آیا نگرش اسمیت چنین است؟ متأسفانه بیل این جمله را بیشتر از احساسات خوب اسمیت می شنود. بیل احساس می کند که موضوع را درک نکرده است. او اسمیت را به عنوان فردی که می خواهد به او کمک نماید، نمی بیند. بلکه او را به عنوان یک تهدیدکننده برای طبع و شخصیت بی عیب خود می داند. بنابراین بیل احساس می کند، برای مقابله با این تهدید، نیاز به دفاع از خود در تمام مدت جدال را دارد و دوباره به وسیله گفتن «اوه، بله؟» بر این نیاز تأکید می¬کند.


اجازه دهید این داستان غم انگیز را که بین بیل و اسمیت گذشت رها کنیم، چون بیم آن می رود که داستان به وسیله ترک نمودن توأم با خشم دفتر اسمیت خاتمه یابد و حال می پردازیم به بررسی نظریه دوم و این که جان چگونه با بیل (کارمند خود) رفتار می کند.


به خاطر دارید، که گفتیم جان معتقد می باشد که منظور بیل را از «اوه، بله؟» نمی داند، بنابراین او درصدد است که این موضوع را دریابد. همچنین او معتقد می باشد وقتی که بیل این را می گوید خسته و وامانده از به کارگیری کلمات یا احساسات خود نیست و از طرفی ممکن است، منظور بیل تنها یک مورد نبوده، بلکه چندین چیز مختلف بوده باشد. بنابراین جان تصمیم می گیرد که به صحبت های کارمند خود «گوش دهد».

 

در این مرحله، جان هر اتفاقی را یک تغییر منطقی می داند و مضافاً معتقد است آنچه اتفاق می افتد در ابتدا یک بازتاب احساسات خواهد بود. بنابراین او نمی-تواند احساسات بیل و تأثیرات آن را روی خود و یا تأثیرات احساسات خود را بر روی او، انکار نماید. به عبارت دیگر ارتباط خود با بیل را نفی می کند و معتقد است برای بیل آنچه خواهد شنید و یا قبول خواهد کرد، بی تفاوت نمی باشد. درنتیجه، جان به تمام مواردی که اسمیت (در نظریه اول) انکار نموده، توجه دقیق خواهد کرد و به احساسات بیل، خودش و بازتاب بین خودشان توجه خواهد داشت.


«جان»، برطبق این نظریه، تشخیص می دهد که احساسات بیل را با این توجیه برهم زده است. «بیل، من فکر می¬کنم که بهترین راه برای انجام یافتن کار تو باشد.» بنابراین به جای این که کوشش نماید بیل حرف هایش را درک کند، تصمیم می گیرد که او را درک کند و این کار را نیز به وسیله تشویق بیل به صحبت انجام می دهد و به جای این که به او بگوید چگونه باید احساس و یا فکر نماید، چنین سؤالاتی را مطرح می سازد:

 

 «آیا این آن چیزی است که تو احساس می کنی؟» آیا این چیزی است که تو مشاهده می نمایی؟ و یا «آیا این آن چیزی است که تو به آن معتقد می باش؟.» بنابراین جان به جای انکار نمودن کارمند خود به عنوان فردی بی ارزش، بی اهمیت و یا دروغگو، سعی می کند، حقیقت وجود او را به صورتی که خود احساس می کند، نشان می دهد و برای بودن به آن معتقد است، درک نماید و همچنان که چگونه بودن بیل (به عنوان یک کارمند) آشکار می شود، کنجکاوی جان نیز در این مرحله تهییج می گردد.

 

نگرش جان این گونه مطرح می شود که «بیل چندان هم خاموش نیست. او یک فرد جالب است.» بنابراین بیل احساس می کند به عنوان یک فرد پذیرفته و درک شده است و بنابراین او کمتر حالت تدافعی به خود می گیرد. او اکنون در چهارچوب بهتری از تفکر برای دگرگونی و ارزیابی از برداشت ها، احساسات و اعتقادات خود می باشد. بیل احساس می کند برای بیان اختلاف نظریاتش آزاد است و در این مرحله رئیس خود را به عنوان یک منبع برای کمک می داند و احساس می نماید که او به توانایی هایش برای هدایت خود احترام می گذارد. این احساسات مثبت در مورد رئیس، بیل را برای گفتن این جمله متمایل می سازد:


«خوب جان، من کاملاً با شما در مورد این که این روش، بهترین روش انجام دادن کار من می اشد، موافق نیستم اما سعی می کنم این کار را به روشی که شما گفتید برای چند روزی انجام دهم و بعد از آن به شما خواهم گفت که چه نظری دارم.»


البته باید اذعان داشت که دو نظریه و موقعیت هایی که شرح داده شد در عمل به سادگی نوشتن بر روی کاغذ نمی باشد. راههای بسیاری وجود داشت که بیل می توانست، به اسمیت در موقعیت اول پاسخ دهد. او ممکن بود حتی بگوید: «بسیار خوب، رئیس، من موافقم راه شما برای انجام دادن کار من بهتر است.» اما اسمیت هنوز نمی دانسته که کارمندش وقتی که این جمله را بیان می کند چه احساسی دارد و یا این که آیا بیل واقعاً روش کارش را تغییر می¬دهد؟

 

همچنین، بیل می¬توانست علیرغم نگرش جان، احساس آزادی جهت بیان نظریات خود ننماید و در نتیجه بی میل و ناراضی باشد. و یا پاسخ توسط بیل از طرق دیگری ارائه گردد. به هر حال این مثال ها، موارد واقعی را جهت تأکید بر موارد عمومی که در ذیل به آن اشاره می شود، مطرح می¬نماید:


1- اسمیت (رئیس در نظریه اول) یک طرح کلی از «درک ننمودن» را نشان می دهد. عدم درک بدین دلیل نیست که اسمیت به اندازه کافی در بیان عقاید خود روشن و روراست نیست، بلکه اسمیت آنچه را که هنگام صحبت روی می دهد، اشتباه ارزیابی می¬نماید.


2- عدم درک اسمیت از مراحل ارتباط شخصی برپایه¬ی این اعتقادات استوار است:


الف: آنچه جایگزین شده چیزی منطقی است.
ب: آن کلمات چیزی جدا از صحبت های مردم راجع به آنهاست.
ج: هدف از این تعامل به دست آوردن مواردی از نظریات اسمیت، توسط بیل می¬باشد.


3- این اعتقادات یک رشته عکس العمل از برداشت ها و احساسات منفی را به وجود می آورد که از ایجاد ارتباط جلوگیری به عمل می آورد و به دلیل انکار احساسات بیل توسط اسمیت، ارتباط بین آن ها نیز توسط اسمیت به عنوان یک تصمیم مهم قطع می شود. و به عنوان نتیجه، باید گفت بیل نگرش های اسمیت را بسیار واضح تر از کلمات منطقی او «می شنود» و در این حال چون بیل احساس می نماید که شخصیت او در خطر می باشد، حالت تدافعی و تهاجمی به خود می گیرد و بنابراین تمام تلاش اسمیت بی نتیجه می گردد و چون او بیل را به عنوان یک احمق معرفی می نماید، بیل نیز هر لحظه تدافعی تر با موضوع برخورد می کند.


4- جان (رئیس نظریه دوم) یک سلسله از فرضیات مختلف را، بدین صورت مطرح می سازد:
الف: آنچه بین او و بیل به وجود آمده یک تعامل از احساسات است.
ب: کلمات بیل به خودی خود دارای معنی نیست.
ج: ایجاد برخورد در این تعامل به بیل شانس مطرح نمودن «خود» را می دهد.


5- به خاطر این تصورات، یک زنجیر از بازتاب روانی به صورت تقویت احساسات و برداشت ها، که ارتباط را نیز بین بیل و جان آسان می نماید، به وجود می آید. وقتی که جان بر احساسات و برداشت ها و نظریات بیل تأکید می نماید، بیل احساس می کند که نه تنها درک شده؛ بلکه به عنوان یک فرد مورد قبول قرار گرفته است. او برای بیان اختلاف نظرهایش با رئیس خود احساس آزادی می کند و به جان به عنوان یک منبع کمک می نگرد و جان نیز بیل را به عنوان یک فرد جالب به حساب می آورد و در نتیجه بیل تمایل بیشتری به همکاری احساس می نماید.


در پایان می توان از این طرح های عمومی بعضی فرض های ذیل را گرفت:
1- روش جان (در نظریه دوم) بهتر از روش اسمیت (در نظریه اول) عمل می نماید و این به خاطر یک امر غیر طبیعی نیست، بلکه باید گفت جان طرح بهتری را از مراحل ارتباط شخصی ارائه می دهد.


2- روش جان، یک روش نادر و یا تمرینی روشنفکرانه نیست، بلکه بستگی به ظرفیت و اشتیاق او به عنوان رئیس، به مشاهده و یا قبول نظریاتی دارد که با نظریات خودش مغایر است و این موقعیت را نیز در ارتباط رو در رو تمرین می نماید و از طرفی این روش تنها یک هدف روشنفکرانه هم نمی باشد و بستگی به آگاهی های جان از خودش در مورد مهارت او در این امر دارد.


3- اگرچه دانشگاهها سعی می کنند به دانشجویان خود بیاموزند که با نظریات متفاوت با عقاید خودشان برخورد کنند و از آن برای روابط رو در رو استفاده نمایند و از طرفی به آنها آموزش داده می شود که چگونه منطقی و روشن باشند، اما هیچ کس به آنها برای این که چگونه «با مهارت گوش دهند» آموزش نمی دهد. به عنوان نتیجه، دنیای آموزشی ما شامل افراد بسیار زیادی مانند اسمیت ها (روش شرح دادن) و افراد بسیار اندک مانند جان ها (روش گوش دادن) می باشد.


بزرگترین مانع بین دو فرد جهت ایجاد ارتباط، در استعداد آنها در گوش دادن به یکدیگر به صورت هوشیارانه و ماهرانه می باشد و باید گفت این نقص در دنیای جدید کاملاً گسترده و ترسناک است و ما نیاز به کوشش بیشتری جهت تعلیم افراد در ارتباطات مؤثر داریم که افراد را به صورت معنی¬دار و اساسی برای چگونه گوش دادن آموزش دهند.
 

 

 

 

 

   
  

اخبار مرتبط:

اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
نظر
 
  کد امنیتی:
 
   پربیننده ترین مطالب روابط عمومی  

  نوروز خجسته باد/ بهار طبیعت، نویدبخش بهارِ تعامل و همدلی


  روابط‌عمومی مبتنی بر داده: ضرورتی برای حرفه‌ای شدن


  شکاف همدلی بین کارگران و شرکت‌ها: چالشی بزرگ برای مدیران عامل


  پنج نکته از بیستمین کنفرانس بین‌المللی روابط‌عمومی ایران


  نوروز ۱۴۰۳، گامی نو در مسیر تحول روابط‌عمومی با هوش مصنوعی


  یادداشتی بر انتشار کتاب هوش مصنوعی روابط‌عمومی در عمل


 
 
 
مقالات
گفتگو
گزارش
آموزش
جهان روابط عمومی
مدیریت
رویدادها
روابط عمومی ایران
کتابخانه
تازه های شبکه
آخرین رویدادها
فن آوری های نو
تبلیغات و بازاریابی
ایده های برتر
بادپخش صوتی
گزارش تصویری
پیشنهادهای کاربران
اخبار بانک و بیمه
نیازمندی ها
خدمات
خبرنگار افتخاری
بخش اعضا
دانلود کتاب
پیوندها
جستجوی پیشرفته
موبایل
آر اس اس
بخشنامه ها
پیشکسوتان
لوح های سپاس
پیام های تسلیت
مناسبت ها
جملات حکیمانه
پایان نامه ها
درباره شارا
تماس با ما
Shara English
Public Relation
Social Media
Marketing
Events
Mobile
Content
Iran Pr
About Us - Contact US - Search
استفاده از مطالب این سایت با درج منبع مجاز است
تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به شارا است
info@shara.ir
  خبر فوری: معرفی کتاب «هوش مصنوعی روابط‌عمومی در عمل» منتشر شد