پاسخ به پرسشی که فرهنگ شخصیت ساز است یا شخصیت فرهنگ ساز، فضای حاکم بر تغییر و تحولات اخیر در وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی را به خوبی روشن می سازد.
آنچه سالیان اخیر بر تشکیلات این وزارتخانه معظم، فرهنگ را دچار چند گانگی در تبیین مفهوم فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی کرده ، تمایز هرکدام از این دو در زاویه و نگاه دولت ها بوده است.
از آنجایی که فرهنگ بیشتر جامعه محور است نه فرد محور، ولی این امر در سیاست های فرهنگی این وزارتخانه بر پایه سیاست ورزی فردی در پذیرش هدف ها و فشارهای نهادی و فردی در اجرای سیاست های کنترل ابزار فرهنگ در سطح جامعه محدود می شد که پیامد های خاص خود را در بر داشته است.
استعفا را چنانچه زاییده تاثیر فرهنگ بر فرد بدانیم که اورا در مسیر مسئولیتش با مطالبات فرهنگی اجتماع همسو می سازد ، نوعی نشان از بلوغ سیاسی است که مستعفی آن را به جامعه هبه کرده و از این طریق بستر را بر به گزینی سایر روش های احیای فرهنگی آماده می سازد.
و اینجاست که او شیوه تازه ای برای اندیشیدن جامعه به بالندگی فرهنگ اصیل و ریشه دار با آنچه در ابلاغیه های سیاسی درون سازمان یا فرا سازمانی با آن مواجه بوده معرفی می کند و خود نیز به عنوان فردی کنشگر و منتقد شناخته می شود.
نقطه مقابل این دیدگاه نیز می تواند عدم اطاعت و سر کشی از فرامین و دستوراتی بوده که بنا بر تشخیص او، فضا را بر تصمیم های وی تنگ کرده و خود را محصور به سیاست هایی بداند که مغایر با مرام و تفکر سیاسی او باشد و در نتیجه راه را براساس فشار های گوناگون به استعفا باز کند.
حال باید دید این دو فرضیه در تمامی سالیانی که وزارتخانه مذکور با استعفاهای مکرر در گیر بوده تا چه میزان صدق می کند واین جابجایی ها تا چه اندازه بدنه جامعه را با آگاه سازی وظایف فرهنگی خویش آشنا ساخته است و یا اینکه فقط منحصر به شعارهایی بوده که به گفته دورکیم جامعه شناس معروف فرانسوی" به سبب اتکا به ارزش های مقدس برای مشروعیت بخشیدن به گفتارهای سیاسی دولتمردان در جامعه رواج یافته است " و از آن هیچ خروجی در اعتلای فرهنگ ایرانی به دست نیامده است.
آنچه در این بین حائز اهمیت است، جدا از این گونه پیش داوری ها، جامعه فرهنگی ما چه امروز و چه در سالیان گذشته هنوز نتوانسته مرز بین یکپارچگی فرهنگ ایرانی را با از هم گسیختگی که در تمامی جوانب اعم از حذف و یا اصلاح کج اندیشانه الگوهای رایج فرهنگی در زمینه های نشر، نمایش و خلاقیت های هنری، دامنگیر اجتماع شده به تصویر بکشاند.
و این تعارض و ابهام از جایی سرچشمه می گیرد که هنوز سیاستی واحد نتوانسته بر شکاف میان فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی پلی بزند که خارج از فراسوی سیاسی ، واقعیت های درونی فرهنگ ایرانی را به منصه ظهور برساند و با توجه به شکاف وسیع بین این دو نوع از تعریف فرهنگ، ارتباطی منطقی بر قرار شود و اگر هم ارتباطی در کار بوده جنبه مسالمت آمیزی نداشته ودر صحنه های گوناگون اجتماعی و حتی سیاسی چه در داخل و چه در سطح بین المللی با چالشی مقاومتی و کمتر سازش گرایانه رو به رو بوده است.
بر همین اساس تا کنون کمتر دوره ای در تصدی این وزارتخانه بوده که تصمیمات سیاسی همراه و همگام با عرف بین المللی به فرهنگ گشایی ایرانی بپردازد، اگر هم در دوره ای شاهد صدور فرهنگ به ویژه در زمینه آثار نمایشی بوده ایم ذوق و استعداد نهفته ایرانی درآن نقش داشته و کمتر اراده سیاسی با آن همراهی کرده است.
نمونه شاخص آن فضایی است که در حال حاضر در خصوص بر پایی نمایشگاه آثار تجسمی ایران در موزه های اروپا در محافل سیاسی و قانونی داخلی به وجود آمده و بر خلاف ذوق و شوقی که از سوی جامعه هنری اروپایی در برگذاری این نمایشگاه بر پاست ، تدارکات آن درداخل ایران چنان در پیچ و خم سازمانی، اداری وسیاسی گره خورده که هرگونه تصمیم نهایی را به دیرکردی جبران ناپذیر تبدیل نموده است.
این مورد و مواردی از این دست در پیچیدگی های دالان های سیاسی و اداری ایران به وفور در جریان است که اگر سیاست و قوانینی روشن بر سر راه آن ها تبیین واجرایی نشوند، موضوع تغییر و جابجایی متصدی سازمان عریض و طویل فرهنگ، هیچ راهبرد کارکردی و قانونی نخواهد داشت وتنها همان تعبیر " ترمیم کابینه" برای ادامه دولتی است که قصد ورود به انتخاب دیگری را دارد.
|