شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)- در صورتی که مدیران عالی و عناصر کلیدی نتوانند وجه تمایز و تفاوت بین استراتژی و طرح ریزی استراتژیک را در سازمان خود بشناسند یا نتوانند با تمرکز تلاش، پاسخ های سازش آفرین برای اعمال تغییرات بیابند بدون شک با مشکلات بسیاری مواجه خواهند شد.
به منظور سنجش هوشمندی استراتژیک باید به عوامل هفتگانه زیر عنایت خاصی مبذول دارند:
1- آیا مدیران عالی ما با هوشیاری آگاه هستند که سازمان چه می خواهد بشود؟ و ماهیت و طبیعت و مسیر حرکت برای چند سال آینده معین شده است؟
2- آیا آن ها استراتژی ویژه سازمان خود را به خوبی می شناسند؟
3- آیا سایر عناصر کلیدی با یکدیگر نگرشی متحد و مشترک در راستای استراتژی های آینده سازی دارند؟
4- آیا استراتژی های شما به اندازه لازم روشن و قابل درک برای مدیران عالی و عناصر کلیدی هست؟ به طوری که با سهولت و اشتیاق بخواهند آماده پذیرش محتوای برنامه های اجرایی باشند؟
5- آیا استراتژی متخذه از طرف شما در برگیرنده انتخاب اصلح و تحلیل های سود آور هست؟ همه مدیران برای تحقق بخشیدن اهداف سازمانی دارای منابع انسانی شایسته، مهارت های لازم و تجربیات کافی هستند؟
6- آیا این استراتژی تدوین شده در برگیرنده و پوشاننده تلاش های اثربخش برای طرح ها و برنامه های بلند مدت (دور برد) می باشد؟
7- اگر پاسخ های شما قانع کننده است به طور روشن و واضح اعلام کنید طرح ها، برنامه ها و پروژه ها و قدرت بودجه ای (مالی) شما چیست؟
ندهد هوشمند روشن رای
به فرومایه کارهای خطیر
بوریا باف اگر چند بافنده است
کس نبودش به کارگاه حریر
(سعدی)
منظور از استراتژی چیست؟
برای روشن شدن آنچه مطرح کردیم از نظرات پرفسور مینزبرگ[2] در کتاب (پیروزی و شکست برنامه های استراتژیک[3]) استفاده می کنیم (که در سال 1994) نگاشته است) و امروز کتاب مرجع در ابتدای هزاره سوم شمرده می شود:
1- استراتژی، یک طرح (برنامه) است
2- استراتژی، یک الگو و سرمشق است
3- استراتژی، یک موضع و موقعیت است
4- استراتژی، یک چشم انداز است.
طرح ریزی و برنامه ریزی چیست؟
* برنامه ریزی، آینده نگری است
* برنامه ریزی، کنترل کننده آینده است
* برنامه ریزی، تصمیم گیری است.
* برنامه ریزی، در هم آمیختن تصمیم هاست.
* برنامه ریزی استراتژیک، فرآیند نظم آهنگ برای دست یابی به نتایج مطلوب و همسو با نگرش سیستمی در تصمیم گیری می باشد.
در اینجا مینزبرگ برای اینکه کاملاً این مفاهیم را روشن و قابل درک و اجرا نماید چهار دلیل منطقی برای انجام برنامه ریزی استراتژیک ارائه می کند:
1- سازمان ها بایستی برای هم آهنگ سازی فعالیت ها برنامه ریزی کنند
2- سازمان ها اجبار دارند که برنامه ریزی نمایند تا با اطمینان خاطر به سوی آینده با حرکت سازنده به پیش بروند.
3- سازمان ها باید برنامه ریزی استراتژیک داشته باشند تا عقلائی جلوه کنند
4- سازمان ها برای کنترل عملیات محتاج به برنامه ریزی هستند
در سال 1999 میلادی استراتژیست ها بیشتر روی سومین و چهارمین دلیل منطقی این دانشمند صحه گذاشته و در یک پژوهش گسترده بیش از 53% از پاسخ دهنده ها اعلام کرده اند که تنها طرح ریزی استراتژیک کارساز و پاسخگو نیست بلکه باید دید در هنگام پیاده کردن برنامه های استراتژیک چه تدابیری برای رسیدن به هدف در موعد و زمان مقرر و دستیابی به مقاصد معین امکان پذیر است.
هدف های برنامه ریزی استراتژیک چیست؟
1- افزایش اطمینان در حصول به اهداف سازمانی با ایجاد و به کارگیری مکانیسمی منطقی، هدایت شده، عملیاتی و قابل اجرا.
2- تاکید روی اهدافی که موجبات رشد و توسعه اقتصادی شده و با روشی اقتصادی و ابزاری، قدرت کنترل عملیات را برای دست یابی به اهداف مطلوب تامین سازد
3- به عهده گرفتن منطقی تعهداتی که با انجام یک سری عملیات و فعالیت ها بتواند رسیدن به اهداف رشد و توسعه را تضمین نماید
4- پرفسور جی.گالوی[4] تعریف کاملی از هدف برنامه ریزی استراتژیکی ارائه کرده است:
برنامه استراتژیکی، دور اندیشی سازمان یافته ایست که نکات زیرین را در بر می گیرد:
الف – تعیین هدف ها و ظرفیت های دور برد(بلند مدت)
ب - تفکیبک ماموریت ها و وظایف کمی و کیفی کوتاه مدت
پ – تعیین دقیق خط مشی ها و سیاست های استراتژیکی و تاکتیکی
تدوین برنامه های اجرائی در شکل و قالب پروژه های چند گانه
[1] - (Strategic IQ)
[2] - (Mintzborg)
[3] - The rise and fall of Strategic Planning
[4] - G. Gallewey
منبع مرجع: شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)
|