شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)، سنزو ژولو- از آنجایی که من در نیمه دوم ژوئن پشت صفحه نمایش کامپیوتر نشسته بودم، همچنان به سفارش های سالانه ام می پرداختم و همزمان جشنواره کن 2014 را خلاقانه از نزدیک پیگیری می کردم.
اگرچه من بیشتر از 13 هزار کیلومتر دورتر بود، در حالیکه من رویدادهای اتفاقی را در 19 ژوئن تماشا می کردم، من نتوانستم به آنها کمک کنم اما احساس فوق العاده ای از افتخار می کردم. البته من مفتخر بودم که یک آژانس افریقای جنوبی یکی از بالاترین درجه هایی که در این صنعت اهدا می شود را دریافت می کرد و اگر بخواهم صادق باشم، من به ویژه مسرورم که به یک کمپین رادیویی رفتم که این تکنیک های مونولوگ «قدیمی هارولد» را به کار نگرفته بودند. این برابر یک حس طراوت و شادابی بود. هنوز تاج شادی من از اینجا آمد که یک یادداشت وبلاگی از کریس گوتز (سی سی او از اوگیلوی و مادر افریقای جنوبی) را خواندم. مانس سالانه او در یادداشت جشنواره کن منبع مرجح من از اطلاعات در طول جشن می باشد.
او لحظه ای را توضیح داد که او کار لوکوزاده را شنیده است که جایزه گرند پریکس را برنده شد و خوشحالی جمعیت در طبقه همکف هتلش را به خاطر می آورد در حالی که او هنگام ترک ماریانا اوکلی (مدیر خلاقیت ژوهانسبورک او اند ام) در حال گریه بوده است. شرم آور است، در زندگی کوتاه حرفه ای من، من به یاد نمی آورم که درباره ماریانا اوکلی شنیده باشم اما آنچه او بعدا انجام داد مشابه این است وهرگز من او را فراموش نمی کنم.
الگوی صنعت
دیوید دی هاس، یکی از مدیران سابق هنر است. او برای آژانس کانادایی ریتینک کار می کرده است و قبل از سال جاری یک تصمیم بسیار عمومی برای بازگشت نامحدود به گذشته صنعت تبلیغات گرفت. جایگزین او؟ رانندگی اتوبوس. من در جریان اینکه چگونه به خوبی کتاب او چاپ شد نبودم، اما یک یادداشت وبلاگی او در یک روز بعد از کن توانست توجه من را به خود جلب کند. از بدبینی ها که بگذریم، بحث او این است که صنعت راهش را عوض نکرده است، او فکر می کند که احتمالا این دشوار است که هضم شود. عمدتا به دلیل این واقعیت که او خودش را قربانی صنعت بزرگ می سازد، گرگ بادی که او را اغوا کرده است تا مردم بی گناه را اغوا کند.
تا آنجا که من با احترام با بی هاس مخالف هستم، من دربافتم که در وی یک نوع شناسی از یک الگوی صنعتی در محدوده زمانی وجود دارد. هزاران سال پیش، نیاکان ما تاکتیک های بسیار ساده ای را به کار می بردند که دی هاس و سایر خلاقان ناراضی از آن استفاده می کنند. وقتی ناراحتی یا خشکسالی یا هر شکل دیگری از مشکل به وجود می آمدند که راحتی افراد یا زندگی عادی آنها به خطر می افتاد، تمایل طبیعی انسان بود، و هنوز هم این است که بگذارند و به جای دیگری بروند.
من مشاهده کرده ام و به اندازه کافی در این باره مثال هایی را خوانده ام که برآیند آن نشان می دهد صنعت در یک نقطه قطعی است. اگر نه برای اولین بار، بلکه قطعا در بسیاری از راه های آشکار، چیزهایی که مردم می اندوزند و در خارج از دیوارهای آژانس شروع به سنگینی مجسمه های براق می کنند که آنها برای زمانی که در آن حال قرار می گیرند تقلا می کنند و برای دیوید دی هاس آن در تمام جهان وجود دارد، این روشن شده است که یک مصالحه در این فرض ارزشی فداکارانه نیست.
چه چیز واقعا مهم است
در زمانی که کاخ پالایز روی پایش بود برای تبریک او اند ام ژوهانسبورک برای جایزه رادیو گرند پریکس، من فرض کردم که یک دلیل بزرگتر برای تحصین وجود دارد. ماریانا اوکلی برای همسرش دوقلوهای شش ساله ای را به جشنواره آورد و همچون مجسمه شیر به تیم او اهدا شد بود، این دوقلوها بودند که آن را بالای سر نگاه داشتند. در نظر بگیرید که عظمت لحظه تا چه اندازه است، پمپ و پرستیژ مخاطبان تبلیغاتی که نشسته اند، از طریق این نکته برجسته، همچنان شاهد این نابهنجاری هستند.
چه کسی این نوع از چیز را ممکن است بپرسد؟ یک شخص که می داند که در واقع اهمیت این چه اندازه است ممکن است چنین پاسخی به من بدهد. دستیابی به اوج بازی شما در صنعت تبلیغات تقریبا همیشه با هزینه از دست دادن وقت و صرف هزینه نزدیک ترین افراد در زندگی شما همراه است و بنابراین مشاهده میوه کار سخت ماریانا توسط همین دلیل است که ماریانا بسیار سخت کار کرد، تا اینکه بتواند از حداقل چیزی که گفته است منتفع شود.
بنابراین آیا واقعا تبلیغات رضایت بخش است؟ البته که نمی تواند رضایت بخش باشد. یک نظام یا صنعت نمی تواند ارزشی ذاتی برای بشریت داشته باشد، حتی اگر ما سعی کنیم که آن را آن اندازه ارزشمند کنیم. ما محیط کاری ایجاد می کنیم که نواری دور است به اندازه ای که در چارچوب شرکت های بزرگ مشارکت کند، تا آن اندازه که لازم است. اما وقتی ما می خواهیم ارزش هایمان را به عنوان افراد، مادرها، پدرها، دخترها و پسرها در کاری که ایجاد کرده ایم وارد کنیم، من معتقدم ما آغاز به پاگذاشتن بر زمینی خطرناک می کنیم. البته کار عالی همیشه باعث می شود ما احساس خوب بودن کنیم، اما ممکن است ما هرگز احساس خوب بودن نکنیم فقط به این خاطر که کارمان عالی است.
منبع مرجع: شبکه اطلاع رسانی روابط عمومی ایران (شارا)
|