پرسش:
علی جنّتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی چندی پیش گفته بود که به نظر می رسد عادت «خواندن» دارد تَرک می شود که باید راه حلّی برای این مسئله به دست آید. از لحن کلام علی جنّتی چنین استنباط شده است که منظور او «خواندن کتاب و نشریات» بوده است. ولی، طبق مشاهدات من [پرسش کننده] برخی مقامات و حتی دستگاه های روابط عمومی سازمان های دولتی و شهرداری هم عادت «خواندن» را که مکلّف به آن هستند فراموش کرده اند. نظر شما [مؤلف این تاریخ آنلاین برای ایرانیان] در این زمینه چیست؟، لطفا با ذکر مثال.
پاسخ:
من 58 سال است که روزنامه نگاری می کنم. ده سال نخست آن، خبرنگار بودم. در آن زمان، اطاق روابط عمومی مستقر در جوار دفتر هر وزیر و مدیرعامل مؤسسه بزرگ و مستقلِ دولتی مرکب از یکی ـ دو کارمند (PR Person) و به ندرت سه نفر نه تنها اطلاعیه ها، تصمیمات و اقدامات را به رسانه ها می داد (ارسال با پیک و یا تلفنی، زیراکه از فَکس و اینترنت خبری نبود)، بلکه همه نشریات، صورتجلسات پارلمان، کتاب های تازه و حتی بروشورها و شبنامه های دریافتی از طریق پُست را می خواند و مطالب مربوط به آن وزارت و موسسه را استخراج می کرد، به اطلاع وزیر و مدیرعامل می رساند، جواب و واکنش آن مقام را ابلاغ، و قضیه را تا پایان دنبال می کرد که از میان آنها؛ نامه به سردبیر روزنامه ها، مقالات (اظهارنظرها) و گزارش های انتقادی مورد توجه خاص قرار داشت، ترتیب اثر و پاسخ داده می شد. امروزه شاید موسسه ای عمومی در کشور نباشد که یک اداره روابط عمومی نداشته باشد ازجمله شورای شهر تهران و بسیاری از این دفاتر روابط عمومی «اداره کل!» هستند، ولی کمتر پاسخی و انعکاسی از این دفاتر در مطبوعات دیده می شود. شاید هم به علت کاهش «عادت خواندن» باشد!. یک مثال، و مربوط به خودم:
در سال 1390 در خیابان سراسری و پُر رفت و آمد دماوند (شهر تهران) ـ ایستگاه داریوش به علت فاصله داشتن بیش از حد معمول نرده های آهنی روی جوی کنار خیابان، نُک کفش من وارد شکاف نرده ها شد، پایم آسیب دید و تا مدتی لَنگان بودم که موضوع بیان شد ولی موثر واقع نشد و نرده ها و پیاده رو به همان صورت باقی مانده است. علت اجبار به گام گذاردن بر نرده ها این بوده است که پیاده رو به علت برخورد به یک ساختمان قطع می شود و چاره ای جز ورود به سواره رو و پای گذاردن بر نرده ها نیست. در شهریور 1392 در همان پیاده روِ ناهموار و غیر مهندسی ساز بر زمین افتادم که این بار هم جریان مطرح شد ولی، پیاده به همان حالت باقی مانده و احساس شد که شاید گوش شنوا وجود نداشته باشد. این قسمت از خیابان ـ ایستگاه اتوبوس ـ که هر روز هزاران نفر از آن عبور می کنند نه تنها به همان صورت باقی مانده است بلکه در طرف شرقی آن و چند قدمی میوه فروشی و محل قطع پیاده رو هم یک چهارچرخه جمع آوری زباله قرارداده اند که مزید برعلت است و گاهی کثرت میوه ها و سبزی های گندیده که در چهارچرخه ریخته می شود به حدّی زیاد است که به سطح خیابان می افتند که در شب بارانی و کم روشنایی 22 اسفندماه 1392 در همان محل (محلی که پیاده رو قطع می شود ـ میان میوه فروشی و نمایندگی خودرو) پایم در خیابان پُر از آب باران روی یک پرتقال گندیده که از چرخ زباله پایین افتاده بود قرار گرفت، لیز خورد و برزمین افتادم و زانویم آسیب دید، زخم برداشت و متورّم شد که به کلینیک رفتم. به رغم اندرز مشاور قضایی ام به دادگاه نرفتم و قضیه را تنها رسانه ای کردم تا در تاریخ بماند و مورد قضاوت آیندگان قرار گیرد. حتی عکس پای مجروح من روی جلد مجله روزنامک قرار گرفت و عابران خیابانها روی کیوسک های روزنامه فروشی آن را دیدند. پی. دی. اف. صفحات این مجله در اینترنت قرار می گیرد و همچنان آنجا است. یک صفحه کامل آن مجله هم اختصاص به این حادثه با عکس های مربوط داده شده بود، همچنین «تاریخ آنلاین ایرانیان» که در سراسر جهان هزاران مخاطب دارد آن را منعکس کرد و به نقل از آن، نشریات پارسی زبان برون مرز ازجمله مجله پُرتیراژ صد صفحه ای بین المللی جوانان چاپ لس آنجلس. ولی، از سوی شهرداری تهران (که در عین حال یک روزنامه دار است!) و اعضای شورای اسلامی شهر اقدامی مشاهده نشد و پیاده رو ِ مقطوع و چرخ زباله به همان صورت باقی مانده است [و شاید به علت کاهش عادت خواندن، آگاه نشده باشند!] که شش ماه بعد ـ در شهریور 1393 (روز گذشته) و با هدف مستند ساختن پاسخ به این پرسش دوباره چند عکس از همان محل گرفتم که در اینجا (در زیر مطلب) می بینید. 55 سال پیش در آذرماه [سال 1338]، نعمت الله نصیری رئیس شهربانی وقت بر سر انتشار یک خبر، سر مرا تراشید و کتک زد که به فاصله چند ساعت جهانیان باخبر شدند و جان اف کندی رئیس جمهوری منتخب آمریکا، شارل دوگل از فرانسه و انجمن های جهانی مطبوعات اعتراض کردند و روزنامه های ایران در آستانه اعتصاب قرار گرفتند که نصیری مجبور به عذرخواهی در جمع روزنامه نگاران شد و روزنامه نگاران برای اینکه با رویداد دیگری از این دست روبرو نشوند، سندیکا تاسیس کردند ـ همان سندیکایی که در سال انقلاب اعلام اعتصاب کرد و روزنامه نگاران 62 روز اعتصاب کردند که به پیروزی انقلاب کمک شد.
منبع: www.iranianshistoryonthisday.com
|