نويسنده: آرتور اسرف
ترجمۀ: علي اميــري
مرجع: aeon
به بزرگترين خبرهايي كه در طول عمرتان شنيدهايد فكر كنيد. به حس و حالي كه در آن اولين لحظه به شما دست داد. ناگهان انگار بمبي عظيم در كنارتان منفجر شده است. گيج و منگ به گذشته و آينده فكر ميكنيد. به برنامهها و آرزوهايتان، به خانواده و كشورتان. ديگر هيچچيز مثل قبل نخواهد بود. گويي جهان جديدي جلوي چشمتان ظاهر شده است كه آن را نميشناسيد. خبر اطلاعاتي دربارۀ لحظۀ حال به ما ميدهد، اما نيرويش بسيار فراتر از اين است.
شبكه اطلاع رساني روابطعمومي ايران (شارا)-|| شب سيزدهم نوامبر سال ۲۰۱۵، در خانهام در پاريس بودم كه از طرف دوستي در لندن، پيامي روي واتساَپ دريافت كردم. چند خيابان آنسوتر، اتفاق نامعمولي در حال رخدادن بود و اين نخسين تصوير مبهمي بود كه از آن اتفاق به من ميرسيد. درحاليكه خبر حملات تروريستي در تئاتر باتاكلان و ديگر جاها داشت شهر را در مينورديد، تلاش كردم تا بفهمم كه چه اتفاقي دارد ميافتد. لپتاپم را روشن كردم و در پنج صفحۀ مختلف، روزنامههاي اصلي را باز كردم؛ سعي كردم بهوسيلۀ خطوط شلوغ تلفن براي مقايسۀ گزارشها با دوستان و خانوادهام تماس بگيرم، اما گويي هيچچيز كافي نبود. طي چند روز و چند هفتۀ بعد، به دريافت پيامهاي گروهي روي گوشيام عادت كردم، پيامهايي كه دربارۀ حملههاي تازه هشدار ميدادند و معلوم شد كه همهشان بياساس بودهاند. همۀ دوروبريهايم ظاهراً ناتوان بودند از اينكه آن اتفاق را بهنحوي سرراست در گذشته جاي دهند؛ رويدادها مقاومت ميكردند در برابر اينكه رنگ ببازند و به چيزي تبديل شوند كه صرفاً ’اتفاق افتاده‘ و درعوض، پيامدهايشان را كه هر دم گستردهتر ميشد، به زمان حال ميكشاندند. انگار زمان شتاب گرفته و جهت گم كرده بود و احساس ميكردي خبرها بهنوعي سريعتر، غليظتر و كثيفتر از معمول شده است.
وقتهايي كه زمان حال نفسگير ميشود، دستيازي به گذشته ميتواند اطمينانبخش باشد. طي ماههاي پس از واقعه، به تاريخ رو آوردم تا تلاش كنم دورنمايي به چنگ آورم. حين خواندن مقالهاي بهقلم رابرت دارنتن، مورخ آمريكايي، دربارۀ اخبار در پاريسِ پيشاانقلابي، متوجه اين شدم كه ساكنين شهرم ۲۵۰ سال پيش، به آشوب سياسي روزگارشان واكنشي تقريباً مشابه واكنش من به حملات سال ۲۰۱۵ داشتهاند.
پاريسيها در برهههاي آشوبناكِ سال ۱۷۴۹، به هر تعداد رسانهاي كه دم دستشان ميرسيد چنگ ميانداختند و ميان روزنامهها، نامهها، ترانهها، حرفهاي منقول و زردنامههايي كه به آنها كانارد ميگفتند، در رفتوآمد بودند. بسياري از خوانندگان به مطبوعات رسمي سانسورشده بياعتماد بودند، اما نگران اين نيز بودند كه گسترش شايعات ممكن است در ميان ساير سكنۀ شهر موجب هراسآفريني شود؛ شبيه به احساس من، هر بار كسي مدعي ميشد حملههاي جديد در راه است.
متوجه شدم كه در محلۀ من مردم در كافه-رستورانها تئوريهاي توطئه را بررسي، يا ادعا ميكنند كه چيزهاي زيادي از ديد ما پنهان نگه داشته شدهاند. پاريسيهاي دهۀ ۱۷۵۰ نيز بههمينمنوال در فضاهاي شهري جديد همچون قهوهخانهها تجمع ميكردند تا به بحث دراينباره بنشينند كه آيا نابخرديهاي پشت پردۀ اشرافيت ثبات پادشاهي را تهديد ميكند يا خير. درمقايسه با وضعيتِ چند سده پيشِ مردمِ پاريس، رويدادهاي امروز هيجانِ كمتري داشت. انگار سرعتِ زمان پيرامون من كاسته ميشد و اوضاع آرامتر و منظمتر ميگرديد.
ما مرتباً در اعتراض به اين واقعيت كه اخبار دچار ’بحران‘ شده، دستهايمان را به هم ميساييم، اما بهندرت دربارۀ آنچه اخبار واقعاً هست بحث ميكنيم. اخبار، با شباهت فراوان به تاريخ، اساساً، روشي است براي تحميل نظم به تماميتِ درهمريختۀ آنچه پيرامونمان در جريان است. فرهنگ لغات انگليسي آكسفورد «اخبار» را «اطلاعات بهتازگي دريافتشده يا قابلملاحظه، بهخصوص دربارۀ رويدادهاي اخير يا مهم» معنا ميكند. يا، بنا به تعريف دارنتن، اخبار «داستانهايي است دربارۀ آنچه اتفاق افتاده است». بنابراين آنچه ما اخبار ميناميم، بهنحو تنگاتنگي به ادراكمان از زمان متصل است.
هراسِ فعلي دربارۀ اخبار كذب به سرزنش فناوريهاي جديد ازقبيل شبكههاي اجتماعي گرايش دارد. اين اضطراب به عقيدهاي گره خورده است كه ميگويد نوآوريِ فني محرك انقلابهاي فرهنگي و فكري است؛ ديدگاهي دربارۀ زمانمندي كه پيدايش آن به اروپاي قرن ۱۹ باز ميگردد. در اين ديدگاه، زمان همچون نوعي توالي خطي نگريسته ميشد كه با هر گامِ فناورانه به پيش ميرود. در همين دوره است كه صنعتِ مدرنِ اخبار متولد شد، پس شايد جاي تعجب نباشد كه اغلب محققان اين شيوۀ خاص از ساماندهي زمان را براي فهم اخبار پي گرفته باشند. آنها استدلال ميكنند كه در اعصار گوناگون، اخبار با تكيه بر رسانههاي غالب پيش ميرفت: نخست اخبار شفاهي بود، سپس روزنامهها از راه رسيدند، بعد تلويزيون و پسازآن اينترنت. اين ديدگاه عرضهكنندۀ احساس آرامشبخشي است از نظم و پيشرفت، از اينكه در يك توالي تقويميِ مرتب و منظم، يك چيز جايش را به ديگري ميدهد.
اما اين تصوير باعث بياعتنايي به روشهاي پرشمار ديگري است كه ما بهوسيلۀ آنها با زمان ارتباط برقرار ميكنيم. آيا كسي هست كه هنگام شنيدن يك سري اطلاعات خاص، همان احساسي را تجربه نكرده باشد كه من در آن شب نوامبر سال ۲۰۱۵ داشتم؟ اين احساس كه زمان متوقف، يا شايد كند يا تند شده است. وقتي كاربردهاي خبر را در قرن هجدهم كاويدم، يعني پيش از پيدايش صنعتِ رسانهايِ مدرني كه ما ميشناسيم، فهميدم كه خبر ميتواند به ما كمك كند تا وجوه پرشماري را درك كنيم كه حال، گذشته و آينده از طريق آنها به هم گره خوردهاند.
ما زنداني تاريخنگاريهاي بدي هستيم كه به ما ميگويند هر پيشرفت فناورانهاي رابطۀ ما با اخبار را بهنحوي افراطي تغيير ميدهد. يكي از تأثيرگذارترين مبلغان اين ايده مارشال مكلوهان، جامعهشناس كانادايي بود. او را با شعار مشهورش «رسانه همان پيام است» ميشناسند، شعاري كه بسيار تكرار شده و خيلي كم فهميده شده است. بهزعم مكلوهان رسانه عنصر پنهان تاريخ است، زيرا هر فناوري جديد شيوههاي تفكر ما را دگرگون ميكند. او در كتاب كهكشان گوتنبرگ: ساختِ انسان تايپوگرافيك۱ (۱۹۶۲) نوشت «فناوري منتج به آفرينش محيطي جديد ميشود». بنابراين، پاپيروس محيط اجتماعي وابسته به امپراتوريهاي جهان باستان را پديد آورد؛ مكتوباتِ دستنويس جهانِ قرون وسطي را آفريد؛ و چاپ منجر به زايش جهان مدرن شد. از ديد مكلوهان، كليت مدرنيتۀ غربي -از روشنگري تا دولتملت- دِين عظيمي به اختراع مطبوعات چاپي دارد.
نگرش مكلوهان به گذشته، درواقع تخيلاتي بود كه از ايدههاي نژادپرستانه پرشور ساخته شده بود. مكلوهان كه متأثر از نوشتههاي جان كالين كَروتِرز بود؛ روانپزشكي بريتانيايي كه پژوهشهاي او به ارتش بريتانيا كمك كرد تا قيام مائو-مائو در كنيا را در سال ۱۹۵۰ سركوب كند. مكلوهان ادعا ميكرد ’آفريقاييها‘ فسيلهاي زندۀ گذشتۀ قبيلهاي اروپا هستند و بهصورت ضمني ميگفت ازآنجاكه آنها از تأثيرات چاپ به دور ماندهاند، «سيستم عصبيِ آفريقاييهاي دستنخورده آنقدر كُند است كه چندان به خواب نياز ندارد». او اين واقعيت ناهمخوان را كه چاپ مدتها قبل از گوتنبرگ، در چين ابداع شده بود را سربسته كنار گذاشت. درواقع چنين مينمود كه خارج از جهان سفيدپوست آنگلوساكسون، هيچگاه تفكر منطقي وجود نداشته است: مكلوهان مشتاقانه مدعي شد كه آلمانيها و ژاپنيها «هستۀ وحدت قبيلهاي سمعي و باهمبودگي كامل خود را حفظ كردهاند»، روسها رويكردي «شفاهي» به فناوري دارند و «رگۀ مغربي۲ موجود در اسپانياييتبارها باعث ميشود در برابر آزمونهاي سواد بصري مقاومت كنند».
مكلوهان براي اينكه بتواند ادعا كند اختراع چاپ نحوۀ تفكر بشري را دگرگون كرده، انتخاب ديگري بهجز كنارگذاشتنِ تجربياتِ تاريخيِ بخشِ بزرگي از جمعيت جهان نداشت. نوشتههاي او نمونهاي از داستانهاي ديرينهاي بود كه جهان «پيشرفته» براي خود تعريف ميكرد كه در آن، مردم غيراروپاييِ «عقبمانده» صرفاً گذشتۀ خود اروپا بودند و بهنحو مرموزي عقب مانده بودند. بهزعم ديپش چاكرابارتي، استاد تاريخ دانشگاه شيكاگو در كتاب ايالتيكردن اروپا۳ (۲۰۰۰)، تخيلِ استعماري عملِ سفر از اروپا به مستعمرهها را بهجايآنكه سفري به سويي ديگر در مكان ببيند، بهمنزلۀ بازگشتي به زمان گذشته ميديد: رفتن به هندوستان همانند بازگشت به قرون وسطا بود.
خبر، فينفسه، حاوي تازهترين اطلاعات است و گويي حامل قدرتي است كه به ما در فهم آينده كمك ميكند.
توصيف مكلوهان از اثرات چاپ، حتي دربارۀ تاريخ ابتداي دوران مدرن اروپا كه سنگبناي فرضي استدلال اوست، دقيق نيست. چاپ هيچ انقلاب بلافاصلهاي را موجب نشد. در ايتاليا مردم مدتها آويزيهاي۴ دستنويس را به روزنامه ترجيح ميدادند. ترانهها و شايعهها اغلب بسيار سرگرمكنندهتر و جالبتر از اثراتِ كسالتبار جوهر روي كاغذ بودند. حتي زمانيكه روزنامهها درنهايت غلبه يافتند، اخبار كماكان لابهلاي نامههاي دستنويس، شايعات و صفحات چاپي حركت ميكرد، درست همانطور كه در پاريس قرن هجدمي دارنتون، و درست همانند آنچه امروز در جريان است. همانطور كه اندرو پِتِگريِ، مورخ بريتانيايي در اختراع اخبار۵ (۲۰۱۴) نشان ميدهد، روزنامهها در اروپا دستكم تا اواخر قرن هجده تبديل به شكل غالب گردش اخبار نشدند و اين مدتها پس از كشفِ اروپاييِ چاپ در قرن ۱۵ بود. رسانه رابطۀ ما با خبر را بهتمامي متحول نميكند، زيرا خبر فينفسه همواره ميان رسانههاي مختلف در رفت و آمد است.
ايدههاي مكلوهان ممكن است در زمان خودش جسورانه بنمايند، اما اساس آنها درواقع بر انديشههاي كهنه دربارۀ پيشرفت فناورانه استوار است. ايدۀ او مشخصاً ايدهاي استعماري از كاركرد زمان بود، تكاملِ تكخطي و باشكوهِ تاريخ به رهبري مردان اروپايي كه چيزها را اختراع ميكردند. اما اين ايده ازاساس ايدهاي قرن نوزدهمي و نشئتگرفته از زمانهاي بود كه گسترش قدرت اروپا به سراسر جهان توقفناپذير به نظر ميرسيد. كشتيهاي بخار، راهآهن، و خطوط تلگراف به اين برداشت دامن زده بودند كه پيشرفت در حال سرعتگرفتن است. مارشال لِفِرتس، يكي از رهبران صنعت تلگراف ايالات متحده در سال ۱۸۵۶، با هيجاني كه نفسش را بريده بود، اين فناوري انقلابي را چنين توصيف كرد:
با دردستگرفتن كليد تلگراف كه شما را قادر ميسازد تا با صدها مايل دورتر گفتوگو كنيد، نوعي جاودانگي را تجربه ميكنيد كه تحت هيچ شرايط ديگري ميسر نيست. زمان و مكان معدوم شدهاند و «به يك چشم بر هم زدن» ديگر يك ضربالمثل نيست.
اما اين زمانه و اين فناوري جديد تنها براي عدهاي در دسترس بود. درمقابل غلتك عظيم مدرنيته، مردمان عقبمانده يا بايد خود را «ميرساندند» يا ناپديد ميشدند. در نقاشي «پيشرفت آمريكايي» (۱۸۷۲) اثر جان گَست، فرشتۀ موطلايي باشكوهي كه مظهر آمريكاست بهسوي غربِ قاره قدم برميدارد و در دستش سيم نازك خط تلگراف است. درحاليكه او تمدن را ميپراكند و مهاجرين پيشگام را راهنمايي ميكند، بوميان آمريكا و جانوران وحشي، مظاهر عقبماندگي و نامناسب براي نور پيشرفت، به درون نقاط تاريك نقاشي پس رانده شدهاند.
صنعت رسانهاي كه ما ميشناسيم محصول همين ايدۀ خاص دربارۀ زمان است. رويترز و هاواس (بعدها آژانس فرانس پرس) در ميانۀ قرن ۱۹ بنيان نهاده شدند و وعدۀ گزارشهاي سريع، قابلاعتماد و واقعيتمحوري را دادند كه با فواصل زماني كوتاه از هم پخش ميشدند و روزنامههاي سراسر جهان ميتوانستند بهسادگي آنها را رونويسي كنند. آنها همان زماني از راه رسيدند كه سيمهاي زيردريايي تلگراف براي نخستين بار كف اقيانوس كار گذاشته ميشدند و امكان ارتباط سريع ميان قارهها را فراهم ميكردند. مردم شيفتۀ سرعتگرفتن و اندازهگيري شده بودند: علاقهاي كه مصادف بود با دوراني كه دولتها تلاش ميكردند تا زمان را در سراسر جهان استانداردسازي كنند، كوششي كه درنهايت منجر به نظامِ فعليِ منطقهبنديِ زماني شده است.
يكي از ويژگيهاي عقلانيت مدرن، مرجحدانستنِ ايدهاي بهشدت متمايز و دقيق از زمان است. گابريل تارد، جامعهشناس فرانسوي در سال ۱۹۰۱ اين مشاهدۀ گويا را ابراز كرد: «روزنامهاي را باز ميكنم كه فكر ميكنم متعلق به امروز است و با ولع مشغول خواندن اخبار ميشوم، سپس متوجه ميشوم كه متعلق به يك ماه يا يك روز پيش است، و فيالفور جذابيتش را برايم از دست ميدهد». بهگفتۀ او وقتي ميفهميم آنچه فكر ميكرديم اخبارِ روز است، در واقع كهنه است، نوعي «چندش ناگهاني» به ما دست ميدهد. «شور فزاينده براي هيجان اخبار روز يكي از واضحترين ويژگيهاي زندگي متمدنانه است».
بهعبارتديگر، مدرنيته توهمِ حركتِ همواره روبهجلو را با اعلام بلاموضوع بودنِ گذشته به نمايش ميگذارد. اگر از اصطلاح مورخ فرانسوي، كريستف شارل، استفاده كنيم، در اين «انفصال زمانها» گذشته از اساس متفاوت از حال و آينده دانسته ميشود؛ و در عين حال، در خدمت افزايش شكاف ميان اخبار و تاريخ نيز هست. اما هميشه اينگونه نبوده است. پيش از قرن ۱۹، تاريخ دراصل روشي براي آموزش درسهاي اخلاقي دربارۀ زمان حال بوده است. تغيير با لئوپولد فون رانكه، مورخ آلماني از راه رسيد كه تأكيد ميكرد آدمي بايد گذشته را محض خاطر گذشته بخواند. رانكه ميگفت مورخ نبايد دغدغۀ زمان حال را داشته باشد و كارش قطعاً نبايد هيچ ربطي به خبرهاي روز داشته باشد. امروزه، بااينكه هم مورخين و هم روزنامهنگارها رويدادها را ثبت و بررسي ميكنند و در دسترس عموم قرار ميدهند، يكي از بدترين توهينها به يك مورخ اين است كه اثرش را ژورناليستي بخوانند.
اگر تلاش كنيم تا اخبار را خارج از اين مدل زمانمندي خطي درك كنيم، چه اتفاقي ميافتد؟ نقبزدن به دورهاي پيش از صنعت مدرن اخبار ميتواند سرنخهايي در اختيارمان بگذارد. در دمشق قرن ۱۸ كه شباهت فراواني به پاريس دارد، مردان در كافهها جمع ميشدند تا دربارۀ رويدادهاي روز بحث كنند. آنها گاهي وقايعنامههاي تاريخي را با صداي بلند ميخواندند، اسنادي از وقايع غريب و بامزه در شهر كه بهقصد سرگرمي و اطلاع جمعآوري شده بودند. دينا سجدي در آرايشگر دمشقي۶ (۲۰۱۳)، آرايشگري به نام ابن بودير را توصيف ميكند كه يكي از اين روايتها را پرداخته است. يكي از حكايتهاي پرشمار ابن بودير، داستان مردي است كه فهميد شوهر خواهرش رابطۀ نامشروعي دارد و درنتيجه عفت خانواده را لكهدار كرده است. وقتي مقامات محلي به شكايتش بياعتنايي كردند، بهقصد اعتراض خود را از منارۀ مسجدي پرت كرد. اين داستان بهطور ضمني ابراز نظري بود دربارۀ شرايط اسفانگيز اخلاقيات زمانه و كيفرخواستي عليه حكومتي كه نتوانسته موازين اخلاقي را حفظ كند.
بنابراين وقايعنامۀ ابن بودير، سَلَف روزنامهها بود، حتي اگر به آن تاريخ ميگفتند. داستانهاي او شبيه به داستانهاي گردآوريشده توسط دارنتن دربارۀ پاريسيها در حوالي همان زمان است، پاريسيهايي كه داد و فغانشان به خاطرِ رفتار روسپيوار زنان دربار بلند بود و اين، راهي براي ابراز نظر دربارۀ فساد كلي در دستگاه پادشاهي بود. پاريس و دمشق هر دو تغييرات اجتماعي سريعي را از سر ميگذراندند، شهرنشيني فزاينده و پيدايش فضاها و فعاليتهاي اجتماعي تازه: كافهها، آرايشگرهاي تاريخنويس، زناني كه در انظار عموم سيگار ميكشيدند و مردمي كه براي گردش به خارج از شهر ميرفتند. درواقع، در قرن ۱۸ نيز چنين احساس ميشد كه زمان سرعت گرفته است، انگار كه فناوريها و رسانههاي جديد داشتند شيوۀ فهم مردم از جهان را به هم ميريختند. اين اتفاقات موجب پريشاني زيادي دربارۀ تكثير اخبار كذب شد: مثلاً حتي در قانون فرانسه در قرن ۱۸ نيز اشاعۀ خبر كذب جرمي جدي قلمداد ميشد. اخبار آدمهايي كه در باغهاي پَلِه-رويال خوشگذراني ميكردند و وقايعنامههاي مربوط به آدمهايي كه خارج از دروازههاي دمشق گردش ميكردند، هر دو تلاشي براي فهميدن زمانۀ درحالتغيير بودند.
بررسي اخبار پاريس و تاريخ دمشق در دهۀ ۱۷۵۰ آشكار ميكند كه تمايز ميان رويدادهاي تاريخي و اتفاقات روز، هميشه تا اين اندازه واضح نبوده است. در زبان عربي، شايعترين واژه براي خبرهاي روز، اخبار است كه صرفاً به معني «اطلاعات» است. برخلاف زبان انگليسي، اين واژه حامل هيچ معناي ضمنياي از تازگي نيست. حتي در زبان انگليسي، واژههاي ديگري كه اشارۀ كمتري به زمان داشتند، در روزهاي اوليه شايعتر بودند، كلماتي مثل «گزارش»۷ يا «آگهي»۸. در زبانهاي ديگر، واژه اخبار به «گزارش» نزديكتر است، كه تمايز ميان اخبار و تاريخ را كماهميت ميكند. درنتيجه اخبار در عربي ميتواند همانطور كه گزارشي از رويدادي جديد است، واكاويِ واقعهاي تاريخي نيز باشد؛ بههمينترتيب در زبان ژاپني، يادداشتهاي روزنامهاي يا كيجي ميتواند سندي از رويدادهاي گذشته، يعني جزئي از تاريخ، باشد.
پيچيدگيهاي اخبار، اين ايده را كه زمان خطي و صاف است منفجر ميكند.
در قرن ۱۸، خبرها ممكن بود دربارۀ آينده نيز باشد. در جهانِ پيرامون اقيانوس اطلس در آن زمان، خبرها همانقدر كه شامل گزارش رويدادهاي اخير ميشود، حاوي گمانهزني دربارۀ رويدادهاي پيشِ رو نيز بود. چهار تا شش هفته طول ميكشيد تا كشتي ميان بريتانيا و آمريكا تردد كند، درنتيجه گزارشهاي تأييدشده نادر بود و بهسختي گير ميآمد. تمايز ميان آنچه گذشته بود و آنچه در آينده قرار داشت مبهمتر از امروز بود.
همانطور كه ويل اسلاتر در مقالهاش «بيانيۀ آيندهنگر»۹ (۲۰۰۹) شرح ميدهد، سردبيران در لندن، با اين فرض كه جنگ بهزودي در آنسوي اقيانوس در ميگيرد، يادداشتهايي با افعال زمان آينده مينوشتند؛ بااينحال، مطمئن نبودند دقيقاً چه زماني، و روزنامهنگارانِ ماجراجوتر با استفاده از دادههاي نخستين شركتهاي بيمه، روي تاريخ شروع جنگ شرط ميبستند. در بندر بوستون مردم از دريانوردان آخرين خبرها را جويا ميشدند و خاطرات كاپيتانهاي كشتي و مقالههاي بريدهشدۀ روزنامهها را ميخواندند.
اسلاوتر مينويسد روزنامهنگاران و خوانندهها «بهنحو شگفتانگيزي در پيشبيني آنچه گزارشهاي بعدي ميگفتند زبردست بودند». پسازآنكه جنگهاي انقلابي آمريكا در سال ۱۷۷۶ آغاز شد، اين خبر در لندن پيچيد كه نيويورك به دست نيروهاي ارتش بريتانيا افتاده است. هوراس والپول شرح ميدهد كه شايعات چگونه به گردش درميآمد: يك كشتي به بريستول رسيد و خبرِ شكست شورشيها را داد، بعد اطلاعيهاي در كافۀ لويد، مركز اخبار لندن، چسبانده شد: «به پاس اين خبر ناقوسها به صدا در آمدند و گلوله شليك شد، اما يك كلمهاش هم صحت نداشت».
در بسترهاي مذهبي، اخبار براي مدتها بهمثابۀ نوعي پيشگويي ديده ميشد. براي مسيحيان، انجيل (در زبان يوناني، اونجليون) در لغت به معناي «خبر خوش» است. در سنت اسلامي، ريشهشناسي مشابهي خبر (نبأ) را به پيشگويي (نبوت) متصل ميكند. اما اين منطق منحصر به خداباوران نيست: خبر، فينفسه، حاوي تازهترين اطلاعات است و گويي حامل قدرتي است كه به ما در فهم آينده كمك ميكند. تفكر مشابهي مبناي اكثر گمانهزنيهاي اقتصادي است، زيرا آخرين پيشرفتها احتمالاً بازارهاي فردا را تحت تأثير قرار ميدهند و درنتيجه به جنون خريد و فروش سرعت ميبخشند. اخبار اغلب زماني قدرتمندتر از هميشه است كه وعدۀ جهاني را بدهد كه در راه است.
•••
اين موارد در كنار هم متضمن اين است كه اخبار فرايندي درهمريخته است كه ميان فُرمهاي متفاوت رسانهاي حركت ميكند و بهسادگي بين گذشته، حال و آينده جابهجا ميشود. قصدم اين نيست كه بگويم تغيير در فناوريهاي رسانهاي در عصر جديد هيچ اثري بر معنا يا اهميتي كه ما براي اخبار قائلايم نداشته است. اين تغييرات مسلماً انتظار ما از اخبار و زمان رسيدن آن -روزي يك بار در روزنامه، ساعتي يك بار در تلويزيون كابلي، يا هر دقيقه در فيسبوك- را تغيير ميدهند. مكلوهان نيز كاملاً در اشتباه نبود. اما فُرمهاي خبري همواره بخشي از زيستبومي گستردهتراند كه ما در آن چندين شكل متفاوت از خبر را ميبلعيم و هيچ رسانۀ منفردي نميتواند كاملاً رابطۀ ما با زمان را بازآرايي كند.
پيچيدگيهاي اخبار، اين ايده را كه زمان خطي و صاف است منفجر ميكند. هنگاميكه پس از تجربۀ خودم در سال ۲۰۱۵، به پاريس قرن ۱۸ فكر كردم، اين احساس عجيب را داشتم كه ميان مفاهيمِ گوناگوني از زمان معلق شدهام. طي آن ساعتها و روزهاي اوليه، فكر ميكردم همهچيز تازه و گيجكننده است. ازطرفديگر، خواندن تاريخ اين احساس را در من بر انگيخت كه طي قرنهاي گذشته، آنقدرها هم چيزي فرق نكرده. يك شوكِ سريع، دلهرهآور و برقآسا از زمان، و در مقابل آن، حركتي خرامان، طولاني و نرم. من درمواجههبا رويدادهاي نفسگير به گذشته رجوع ميكنم به اين اميد كه نگاه از فاصلهاي دورتر سرنخهايي دربارۀ وضعيت خودم به دست دهد. اين سرنخها بهنوبۀخود ممكن است به من كمك كنند بفهمم بعد چه اتفاقي ميافتد، استفاده از تاريخ براي گمانهزني دربارۀ آينده. تمام اين واكنشها براي فهم ماهيت اخبار ضروري است.
سرزنشكردن فناوريها صرفاً بهخاطر اينكه اخبار كذب زياد شده، كار آساني است. اما در واقعيت، اخبار هرگز بهسامان و باثبات نبوده است. فرايندي كه افرادي همچون مكلوهان ازطريق آن تلاش كردند تا گذشته را براساس انواع رسانه درون يك توالي شستهرفته قرار دهند، شبيه است به فرايندي كه مولد خودِ اخبار است: هر دو تلاشهايياند براي ساماندهي زمان تا بتوانيم جايگاه خود را در جهاني درحالتغيير پيدا كنيم. بنابراين هراس فعلي دربارۀ اخبار كذب به ما چيز زيادي دربارۀ نقش شبكههاي اجتماعي در بهاشتراكگذاردن اطلاعات نميگويد. درعوض آشكار ميكند كه ما احساس ميكنيم تغييرات بهنحو پيشبينيناپذيري شتاب گرفتهاند و دنبال راههايي براي فهميدن آن هستيم.
پينوشتها:
• اين مطلب را آرتور اسِرَف نوشته و در تاريخ ۹ مي ۲۰۱۷ با عنوان «What’s so new about news?» در وبسايت ايان منتشر شده است و براي نخستينبار با عنوان «اهميت اخبار به راست و دروغ بودنش ربطي ندارد» در پروندۀ اختصاصي پانزدهمين شمارۀ فصلنامۀ ترجمان علوم انساني با ترجمۀ علي اميري منتشر شده است. وب سايت ترجمان آن را در تاريخ ۱۴ فروردين ۱۴۰۰با همان عنوان منتشر كرده است.
•• آرتور اسرف (Arthur Asseraf) عضو كالج آلسولز دانشگاه آكسفورد است. او دربارۀ تاريخ اخبار و رسانه در شمال آفريقا در عصر جديد، فرانسه و غرب مديترانه مطالعه ميكند.
[۱] The Gutenberg Galaxy: The Making of Typographic Man
[۲] Moorish
[۳] Provincializing Europe
[۴] avvisi
[۵] The Invention of News
[۶] The Barber of Damascus
[۷] report
[۸] intelligence
[۹] Forward-Looking Statement
منبع: tarjomaan.com