شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : انتقاد تند خبرگزاري مهر از روابط عمومي ها/ فاشيست‌هايي كه در نقد را مي‌بندند
سه شنبه، 4 تیر 1398 - 14:44 کد خبر:39135
عموم خبرنگاران و روزنامه‌نگاراني كه اندكي تعهد و دغدغه اجتماع دارند، بارها با اين مساله مواجه شده‌اند: به محض انتشار نقدي از يك سازمان يا يك نهاد دولتي و حكومتي شخصي از روابط عمومي آن سازمان تماس گرفته و ضمن ادعاي اينكه شما كارتان حرفه‌اي نيست، خواهان برداشتن آن مطلب شده‌اند.


 شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)-|| عموم خبرنگاران و روزنامه‌نگاراني كه اندكي تعهد و دغدغه اجتماع دارند، بارها با اين مساله مواجه شده‌اند: به محض انتشار نقدي از يك سازمان يا يك نهاد دولتي و حكومتي شخصي از روابط عمومي آن سازمان تماس گرفته و ضمن ادعاي اينكه شما كارتان حرفه‌اي نيست، خواهان برداشتن آن مطلب شده‌اند. در همه اين موارد نيز آن شخص و يا آن مقام مسئول در روابط عمومي آن نهاد، ادعاي ۱۰ سال سابقه كار خبري را مي‌كند و به واسطه همين ادعاست كه كار خبرنگار را غيرحرفه‌اي مي‌خواند.
 
 وقتي همه سابقه خبرنگاري دارند
 همچنين قريب به اتفاق اين روابط عمومي‌ها تماسي با سردبير گرفته و خواهان گرفتن شغل آن خبرنگار منتقد نيز مي‌شوند. خبرنگاري بويژه در دوره و زمانه‌اي كه اكثر رسانه‌هاي فعال در ايران وابستگي مالي به نهادهاي مختلف دارند، خود شغل لرزاني است و هميشه خبرنگاران در معرض اخراج شدن و در دنباله آن «گرسنگي» هستند. كافيست يك خبر يا يك نقد ساده از نهادي بزنيد كه تامين كننده مالي رسانه‌تان است، آنوقت است كه بايد تا زمان رفتن به رسانه‌اي جديد گرسنگي را تحمل كنيد.
 
 اين روند بويژه در اين يكدهه اخير باعث توليد خبرنگاران خنثايي شده كه صرفاً روابط عمومي نهادهاي مختلف در رسانه‌هاي خود هستند و حتي در بسياري از موارد خارج از ساختار رسانه مطبوع خود، مراوده مالي با اين نهادها دارند و بعضاً رسوايي‌هاي عجيب و غريبي را هم به بار آورده‌اند. مفاهيمي چون «خبرنگاران شيتيل بگير»، «خبرنگاران ويژه نشست‌هاي خبري» و… از دل اين روند توليد شده و قطعاً در آينده‌اي نزديك در زمره صنف واژه‌ها يا jargon در شغل خبرنگاري قرار مي‌گيرند.
 
 طبيعي است نهادي كه پول رسانه‌اي را تامين مي‌كند، انتظار نقد از همان رسانه را ندارد. اين مساله يا باعث بسته شدن در نقد در جامعه مي‌شود و يا اينكه نقد را محدود به دعواها و جدل‌هاي سياسي مي‌كند. بگذريم.
 
 راقم اين سطور چندي پيش گفت‌وگويي را با نويسنده‌اي منتشر كرد كه كتابي را با يكي از نهادهاي كشور منتشر كرده بود. اين كتاب زندگينامه مرحوم دكتر محمدرضا حافظي رئيس جامعه خيرين مدرسه‌ساز كشور بود. به باور اين نويسنده اين سازمان در زمان حيات مرحوم حافظي آنقدر در انتشار اين كتاب تعلل كرد، تا اينكه اين خير مدرسه ساز بيمار شد و به بخش مراقب‌هاي ويژه رفت. به همين دليل سازمان كتاب را با عجله و بدون ذكر نام نويسنده در روي جلد منتشر و شب قبل از آنكه مرحوم حافظي به رحمت خدا بروند، طي مراسمي از كتاب رونمايي كرد.
 
 نويسنده اعتراض خود به اين روند رادر ميان گذاشت و اين اعتراض در قالب گفت‌وگو منتشر شد. پس از انتشار خانمي از روابط عمومي اين سازمان با راقم اين سطور تماس گرفت و ادعا كرد كه ۱۰ سال سابقه خبرنگاري دارد و مي‌داند كه كار ما غيرحرفه‌اي بوده و گفت كه اگر شما حرفه‌اي بوديد بايد كتاب را نگاه مي‌كرديد و بعد گزارش! را روي خط مي‌برديد. در ادامه ايشان گفت كه بايد با مسئولان خبرگزاري تماس بگيرد و درباره خبرنگار صحبت كند.
 
 اين گفت‌وگو در ساعت غيركاري صورت گرفت. البته اين مقام يا اين كارمند روابط عمومي سازمان مذكور نتوانست از صحبت با مسئولان براي تخريب خبرنگار طرفي بربندد، اما پيگيري‌ها نشان داد كه سازمان در ادامه كار غيرحرفه‌اي خود در انتشار كتاب بدون درج نام نويسنده در روي جلد، در مراسم تشييع پيكر مرحوم حافظي كتاب را به رايگان توزيع كرده است.
 
 بماند كه آن مطلب منتشر شده گفت‌وگويي با نويسنده بود كه در آن ادعاهاي مطرح شد و كار مثلاً يك گزارش تحقيقي از جانب خبرنگار نبود؛ و اگر همين مقام يا كارمند روابط عمومي سازمان واقعاً آگاه به كار خبر بود و سابقه‌اي واقعي در شغل شريف خبرنگاري داشت، مي‌دانست كه اقدام حرفه‌اي آن است كه پاسخي به اين ادعاها داده شود، متاسفانه هنوز هم پاسخي از اين سازمان در رد موارد مطرح شده در آن گفت‌وگو، براي ارسال نشده است.
 
 نكته فاجعه بار اين ماجرا در اين است كه در آن گفت‌وگو صرفاً نقدهايي ساده به پيچيدگي بيهوده ساختار اداري و همچنين كمكاري و اهمال برخي از كاركنان وارد آمده بود كه اين چنين روابط عمومي سازمان را آشفته كرد كه خواستار برداشتن آن گفت‌وگو از روي سايت و توبيخ خبرنگار شدند. البته پيگيري‌ها نشان داد كه اين نقدها و آن ادعاهاي مطرح شده درست است و نام نويسنده در روي جلد كتاب درج نشده، اما سوال اينجاست كه اگر نقد بنيان برافكني نسبت به كليت آن سازمان و برنامه‌هايش منتشر مي‌شد واكنششان چه بود؟
 
 در تجربه ديگري چندي پيش يك نهاد فرهنگي كاملاً خصوصي كه هيچگونه وابستگي مالي ندارد، چندي پيش نشستي را درباره يكي از شخصيت‌هاي تاثيرگذار در تاريخ معاصر ايران برگزار كرد. بخشي از سخنان يكي از سخنرانان اين نشست كه اتفاقاً چهره مشهوري است با واقعيت‌هاي تاريخي همخوان نبود و خبرنگار البته اين صحبت‌ها را بدون دست بردن در آن منتشر كرد. مسئولان نهاد فرهنگي مذكور كه اتفاقاً ادعاهاي عجيب و غريبي در آزادانديشي دارد و فريادشان در اين زمينه گوش فلك را كر كرده، بعدها متوجه اشتباهات آن سخنران شدند اما در كمال تعجب تقصير را به گردن خبرنگار انداخته و بازهم تهديد به تخريب خبرنگار مقابل مسئول رسانه كردند.
 
 معرفت نقد را مخدوش كرده‌اند
 چند دهه پيش در يكي از سريال‌هاي شبانه و نود قسمتي تلويزيون، كاراكتري مشهور به «بهروز خاليبند» وجود داشت كه در مواجهه با هر مساله‌اي بيان مي‌كرد كه من خودم ۱۰ سال در شغل فلان بوده‌ام. البته بعيد نيست كه واقعاً اين روابط عمومي‌ها در شغل خبرنگاري سابقه داشته باشند. متاسفانه سازوكار درستي براي ورود به اين حرفه وجود ندارد و معمولاً هركسي كه از يافتن شغلي متناسب با تحصيلات خود درمي‌ماند يا حتي كساني كه هيچگونه تخصص خاصي ندارند، يكي از امكان‌هاي شغلي‌شان حرفه خبرنگاري است.
 
 اما چه آن خبرنگاراني كه به طور رسمي روابط عمومي سازماني مي‌شوند و شغل پيشين خود را رها مي‌كنند و يا خبرنگاراني كه مراودات مالي با برخي از سازمان‌ها دارند و در نهايت خبرگزاري‌ها و رسانه‌هايي كه ذيل نهادي تعريف شده‌اند، همه در نقد را مي‌بندند و معرفت نقد را مخدوش مي‌كنند. اين در صورتي است كه عنصر «نقد» به پويايي فعاليت همه نهادها كمك مي‌كند. قطعاً اگر خبرنگاران آزاد و غيروابسته به نهادهاي مختلف وجود داشتند، اصولاً برخي فسادها مانند فسادهاي اقتصادي كه پرونده آنها در قوه قضاييه در جريان است، رخ نمي‌داد.
 
 معلوم نيست كه از چه دوراني هراس از نقد باعث شد تا مسئولان به اقداماتي شبه فاشيستي مانند تخريب خبرنگار، اصرار بر برداشتن نقد، اجبار نويسنده نقد به نقدي بر نقد خود و… كنند، اما مي‌توان گفت كه مهم‌ترين دليل اين روند تعريف اقتصادي رسانه ذيل نهادهاي دولتي و حكومتي است. اين جريان با انتخاب چهره‌هاي سياسي براي رياست همه نهادها در كشور (اعم از اقتصادي، فرهنگي، ورزشي و…) جريان كوبيدن نقد و منقد را تكميل كرده است.
 
 البته از انصاف خارج نشويم در مواردي (مانند تجربه‌هاي فعلي راقم اين سطور) مديران رسانه پشت خبرنگار خود ايستاده و از او دفاع كرده‌اند، اما در كليت ماجرا اين روند باعث آسيب‌هايي شده و يك آسيب مهم همين مخدوش كردن جريان نقادي در كشور است. مديران بسياري از نهادها و مراكز معمولاً بدون واهمه بودجه‌اي را براي رسانه‌ها و خبرنگاران تعريف مي‌كنند و ابايي از جار زدن آن ندارند. قطعاً مهم‌ترين جاي مصرف اين بودجه «خريد خبرنگاران» است. عموم اين چهره‌هاي سياسي نقد را باعث تضعيف خود و جايگاه شغلي‌شان مي‌دانند و هراس از دست دادن موقعيت خود نزد حزب سياسي مطبوعشان را دارند، بنابراين با خريدن خبرنگاران و يا با برنامه‌هاي فاشيستي از اين مساله جلوگيري مي‌كنند. آنها مي‌خواهند به هر طريقي شده در شغل خود بمانند.
 
 اينكه ما پس از دهه‌ها از ورود رسانه به كشور نتوانستيم سازوكاري براي استقلال مالي رسانه‌ها داشته باشيم، نكته تاسف باري است. چرا بايد عموم رسانه‌هاي جريان ساز كشور از بودجه مستقيم نفت ارتزاق كنند؟ چرا تا به اين ميزان ما به حوزه‌اي مانند اقتصاد رسانه بي‌توجه بوده‌ايم؟
 
 اين وابستگي رسانه‌ها قطعاً باعث تضعيف ركن چهارم دموكراسي شده است. اكنون مديران ديگر حتي خود را ملزم به پاسخگويي به رسانه‌ها و خبرنگاران نمي‌دانند. آنها علناً برنامه‌ها و كارهاي مخالف حتي با تبليغات خود و حزب مطبوعشان انجام مي‌دهند و در ادامه حتي اگر خبرنگاري جرات سوال را داشت به طرق گوناگون او را خفه مي‌كنند. روزگار غريبي است.