شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : غلبه بر افسردگي چگونه يك مدير را قوي‌تر كرد
دوشنبه، 6 شهریور 1396 - 10:04 کد خبر:31113
من دچار بيماري افسردگي باليني هستم. افسردگي نبرد زندگي من و رازي بزرگ در آن بوده است. هيچ زماني را نمي‌شناسم كه در اين شرايط نگذرانده باشم. مدت‌ها تلاش كردم آن را از همه پنهان كنم. ظاهرا تنها گزينه موجود در جهان اين است كه افراد افسرده نالان و نامرتب و نااميد از زندگي به نظر مي‌رسند.

شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)، من دچار بيماري افسردگي باليني هستم. افسردگي نبرد زندگي من و رازي بزرگ در آن بوده است. هيچ زماني را نمي‌شناسم كه در اين شرايط نگذرانده باشم. مدت‌ها تلاش كردم آن را از همه پنهان كنم. ظاهرا تنها گزينه موجود در جهان اين است كه افراد افسرده نالان و نامرتب و نااميد از زندگي به نظر مي‌رسند، نه مديراني موفق، پيروز و الهام‌بخش. سال‌ها پيش اين موضوع باعث شد اين باور در من ايجاد شود كه: من قوي نيستم، من افسردگي دارم، من ضعيف هستم. خوشبختانه، حالا ديگر اين شعار را دنبال نمي‌كنم و در نهايت ياد گرفتم به خودم بگويم: «چه كسي اهميت مي‌دهد كه مغز من در انتقال هورمون سروتونين سخت عمل مي‌كند؟» وقتي ياد گرفتم به جاي جنگيدن، با شرايطي كه دارم كنار بيايم، توانستم به مدير اثرگذارتري تبديل شوم. چند دليل اين موضوع را در ادامه ذكر مي‌كنم.

 

در تكرار مداوم عالي هستم: درمان افسردگي بسيار پيچيده است و آزمون و خطاهاي متعددي دارد. هيچ دو موردي در اين بيماري مثل هم نيستند. در اين مسير ياد مي‌گيريد كه تسليم نشويد، بلكه گزينه‌هاي درماني متعددي را امتحان كنيد. برخي از اين گزينه‌ها موثر واقع مي‌شوند و برخي نه و كشف اينكه چگونه بايد به نتيجه رسيد، فرآيندي واقعا نااميدكننده است. اما من فهميده‌ام كه تكرار مكررات تنها راه درمان افسردگي نيست. آزمايش كردن در فرآيند ايجاد يك تجربه كاربر خوب حياتي است؛ چيزي كه در كارم در شركت HubSpot زياد با آن سروكار دارم.در حقيقت، آزمايش كردن تقريبا در هر كاري درون يا بيرون دنياي تكنولوژي حياتي است. طراحي يك سيستم به شيوه‌اي كه كاربر آن را درك كند و تجربه خوبي با آن به دست آورد، به تست كردن و تكرار صبورانه نياز دارد و من خيلي خوب به چنين چيزي دست يافته‌ام.

قدرت در ادراك است: وقتي سنم خيلي كم بود كه بتوانم شرايطم را درك كنم، ياد گرفتم فراست بالايي داشته باشم. دوست نداشتم بيش از اين نگران خودم باشم، بنابراين سعي كردم آگاهي بيشتري نسبت به اطرافم به دست آورم و ياد گرفتم چطور ديگران را تفسير كنم و زبان بدنشان را بفهمم. در واقع، هوش احساسي را در خودم تقويت مي‌كردم.هر روز به خاطر اين حس ادراكي كه به دست آورده بودم احساس خوشحالي مي‌كردم، چون الگوهايي را مي‌بينم و ارتباطاتي ايجاد مي‌كنم كه ديگران ندارند. اين موضوع به‌ويژه در ايجاد تيم‌هايي كه كاركرد قوي دارند به من كمك كرده است. من مي‌توانم ديناميك‌هايي را كه در صورت كنترل نشدن به ايجاد محيط‌هاي مسموم مي‌انجامند، شناسايي كنم و سپس بهترين استراتژي را براي پرداختن به آنها بچينم.

با همه توان و از درون گوش دادن: وقتي در دهه 20 زندگي به دنبال درمان افسردگي‌ام بودم، روي اينكه به خودم گوش دهم كار مي‌كردم. مجبور بودم ياد بگيرم چيزي را كه مي‌خواهم باور كنم كنار بگذارم (اينكه من بيمار نيستم) و به جاي آن به چيزي كه واقعا درست بود گوش دهم (اينكه در عذاب بودم و به كمك احتياج داشتم). توانايي سكوت كردن و گوش دادن – واقعا و از درون گوش دادن – موهبتي است كه يك مدير مي‌تواند داشته باشد. من به شدت بر گوش دادن به اعضاي تيمم، مشتريانم و كاربرانم متمركز هستم. ياد گرفته‌ام كه گوش دادن يك مهارت دست كم گرفته شده در نقش‌هاي مديريتي است.

خنديدن بسيار مهم است: شرايطم باعث شده هديه‌اي ارزشمند را به دست آورم: حس نابكار شوخ‌طبعي. به‌طور واضح بايد بگويم در افسردگي هيچ‌چيز خنده‌داري وجود ندارد. اما در مسير درمانم، به نقطه‌اي رسيدم كه ياد گرفتم چطور دوباره بخندم و اين لحظه زندگي من را تغيير داد. ياد گرفتم توانايي خنديدن وسط درد و ناراحتي گاهي مي‌تواند موثرتر از هر نسخه تجويزي باشد. به‌طور مشابه، وقتي تيمي را مديريت مي‌كنيد، شوخ‌طبعي اغلب نوعي صميميت ايجاد مي‌كند كه باعث مي‌شود همه به هم اعتماد كنند.

نسبت به انتقاد، موضع تدافعي كمتري دارم: وقتي با افسردگي مي‌جنگيد، خوش‌بيني خيلي كم است. اما زمان‌هايي بوده كه همين كمبود نسبي خوش‌بيني به كارم كمك كرده است. وقتي همه توان‌تان را براي يك محصول مي‌گذاريد، كاملا به اين اطمينان مي‌رسيد كه براي هر كسي كاربرد خواهد داشت و كمتر احتمال مي‌دهيد كه اين محصول دچار نقص‌ها يا مشكلاتي شود. اما نگاه كمتر خوش‌بينانه من باعث مي‌شود هيچ‌گاه اين‌طور فكر نكنم. به‌عنوان مثال، وقتي يك مشتري به ما مي‌گويد دستگاه رابطمان قديمي شده يا طراحي محصول كاربرپسند نيست، اين نظرات را با تندخويي و عكس‌العمل تدافعي جواب نمي‌دهم. مي‌پذيرم كه ممكن است حق با آنها باشد و در نتيجه بررسي عميق‌تري انجام مي‌دهم تا راه حل مشكل را پيدا كنم. كار كردن در حوزه طراحي با محوريت انسان باعث شده ياد بگيرم واكنش‌هاي ما به سختي‌ها، دردهاي ناشي از تجربيات شخصي و توانايي عبور از ناراحتي‌ها، باعث شده تجربيات كاربر زيبايي ايجاد كنيم. بنابراين، به‌عنوان مدير نبايد تيم‌هايمان را با تجربيات شخصي هدايت كنيم كه الهام‌بخش آنها براي طراحي شرايط انساني شويم.افسردگي و بيماري‌هاي روحي اگر به درستي مورد توجه و درمان قرار نگيرند، مي‌توانند فلج‌كننده باشند. اما در ضمن مي‌توانند منابع بالقوه خلاقيت و قدرت هم باشند. احساس خوشبختي مي‌كنم كه برچسب بيماري روحي در زندگي‌ام به تدريج كمرنگ شده است. اين موضوع به من جرات مي‌دهد قدمي رو به جلو بردارم و ديگران را هم به كارهايي كه خودم كردم تشويق كنم. اما كارم تمام نشده است. از آنجا كه مديراني كه با چنين شرايطي زندگي گذرانده‌اند همواره «ضعيف» توصيف شده‌اند، بايد داستان‌هايي همچون داستان من تكرار شوند تا نظر ديگران تغيير كند. بياييد نشان دهيم كه آسيب‌پذيري به برقراري ارتباط منجر مي‌شود و ارتباط محرك انتقال فكر و انتقال فكر محرك نوآوري است.

 

منبع: روزنامه دنياي اقتصاد - شماره 4130