شارا - شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران : نردبان ترقي و مديريت
شنبه، 1 آبان 1395 - 10:33 کد خبر:26381
آقاي رييس سابق ( كه تا نيم ساعت پيش رييس سازمان بود) با عجله به سمت پاجيروي سرمه اي رنگش مي رود. او فقط نيم ساعت وقت دارد كه به مراسم توديعش در اداره جديد برسد.(آسمون و ريسمون)

نماي خارجي - سر در سازمان – روز:
نردبان بلندي را بر روي ديوار نماي ساختمان سازمان تكيه داده اند. كارمند «يك» از اداره روابط عمومي از نردبان آويزان است و در حالتي كاملا نامتعادل رشته طنابي را كه به سر يك پارچه نوشته شده، متصل است با زحمت به ديوار بند مي كند.


كارمند دو كه پايه نردبان را محكم در دست گرفته ناگهان آن را رها مي كند و به عقب مي رود.
كارمند دو: خوبه. فقط چپشو بده بالا ... آها عالي شد!
كارمند يك كه حسابي خسته شده مي خواهد پايين بيايد كه مسوول روابط عمومي نفس نفس زنان از راه مي رسد.
مسوول روابط عمومي: آقا دست نگه داريد، اشتباه شده. اسم كوچك رييس جديد «فضل ا... » نيست، « فيض ا...» است.
كارمند يك و دو زير لب بد و بي راه مي گويند و دوباره پارچه را پايين مي آورند و با عجله مشغول تصحيح آن مي شوند.

نماي خارجي - سر در سازمان - همان روز:
پژوي ۴۰۵ سرمه اي رنگ مقابل در سازمان مي ايستد. فردي از آن پياده مي شود و در حالي كه تلفن همراه را به گوشش چسبانده و زمزمه مي كند بي توجه به اطراف و كارمندان روابط عمومي و نگهبان ها، مستقيم به سمت در ورودي مي رود. همه با ترديد به هم نگاه مي كنند. اما وقتي او به جاي جواب سلام سر مي جنباند مطمئن مي شوند كه او كسي نيست جز رييس جديد سازمان! نگهبان حراست پيشاپيش او مي دود و در آسانسور را برايش باز مي كند.

نماي داخلي - جلسه معارفه و توديع:
مدير جديد يك پا را روي پاي ديگر انداخته است. كنار دست او مدير سابق در حالي كه لبخندي تلخ بر لب دارد نشسته و به دهان آقاي وزير كه بي وقفه باز و بسته مي شود خيره شده است. دقايقي بعد نام او را مي خوانند و يك تابلوي نخچير مينا كاري شده اصفهان، يك جلد قرآن نفيس و ده سكه بهار آزادي به دستش مي دهند. آن ها را به زير بغل مي زند و دوباره سرجايش مي نشيند. دقايقي بعد كه جلسه رو به اتمام است به عقب برمي گردد و راننده اش را كه گوشه سالن ايستاده فرا مي خواند و هدايا را به دست او مي دهد و سه پاكت مهر و موم شده از او مي گيرد.


مدير سابق به سبك استاديومي از اول تا آخر مديران را در آغوش مي كشد و حلاليت مي طلبد. او هنوز در حالي كه پاكت ها را در دست مي فشارد به ساعتش نگاه مي كند. فقط نيم ساعت وقت دارد كه به مراسم توديعش در جاي ديگر برسد. بايد عجله كند. دست مدير جديد را مي گيرد و او را تا پاي آسانسور با خود همراه مي كند. بعد در گوشه اي خلوت، مخفيانه آن سه پاكت را به او مي دهد و سپس كمي با هم اختلاط مي كنند. مدير جديد با دهان باز هاج و واج او را نگاه مي كند!

شش ماه بعد - نماي داخلي - دفتر رييس سازمان:
آقاي رييس سر پا ايستاده و به تلفن جواب مي دهد. گوشي را چهار انگشت از گوشش دور كرده است. صدا به وضوح مي آيد: آقاي ...من به اميد تغييرات اساسي شما رو به سازمان فرستادم. اميدوارم كاري از پيش برده باشيد. بنده تا آخر هفته ميام بازديد. علاقمندم كه ببينم چه تغييراتي در وضعيت نابسامان اونجا به وجود آورديد.


آقاي رييس (با صدايي لرزان) : خواهش مي كنم قربان. قدم بر چشم بنده مي ذاريد. بي صبرانه منتظر قدوم مباركتون هستم...تالاق (صداي قطع شدن گوشي از آن طرف)


آقاي رييس: الو ... الو قربان ...
رييس به شدت نگران شده است. از برگزاري جلسات متوالي با چهار معاون و ده مدير كل نيز هيچ نتيجه اي نگرفته اوضاع سازمان او هر روز بدتر از پيش شده است. بايد تا زمان آمدن رييس كل چاره اي بيانديشد. ناگهان انگار كه چيزي به او الهام شده است به سمت گاو صندوق مي رود و در آن را باز مي كند. سه پاكت مهر و موم شده را بيرون مي كشد و پاكت يك را روي ميز كار ميگذارد و بقيه را به سر جاي اول برمي گرداند. پاكت را با عجله باز مي كند.


صداي مدير سابق: « ها ها ... شش ماه از انتصاب تو گذشته. حالا كه اين پاكتو باز كردي معلومه تو اين مدت هيچ كاري نتونستي بكني. بلكه اوضاع رو خراب تر هم كردي. آقاي رييس كل هم تا آخر هفته از اون جا بازديد ميكنه !! فقط يه راه داري ! سريعا با آقاي رييس كل تماس بگير و بهش بگو: من يه ويرانه تحويل گرفتم. مدير قبلي دزدترين و فاسق ترين آدم ها بود. ساختار اين اداره رو به گند كشيده بود. اونقدر فساد اداري از زمان سابق باقي مونده كه كارها به سختي پيش ميره. من تا اين خرابكاري نظام قبلي رو درست كنم يك سال ديگه طول ميكشه. لطفا به من تا اون موقع مهلت بديد.

يك سال بعد - نماي داخلي - اتاق رييس:
آقاي رييس وزنش تقريبا دو برابر شده. حالا ديگر در جواب سلام ديگران حتي معاونين و مديران زير دستش سر هم تكان نمي دهد. باز زنگ تلفن به صدا در مي آيد. آقاي رييس كل پشت خط است. دوباره همان صحنه قبل تكرار مي شود. آقاي رييس مستاصل و سر در گم باز هم به سراغ گاو صندوق مي رود و اين بار پاكت شماره دو را باز مي كند:
صداي رييس سابق: همونطور كه پيش بيني مي كردم توي اين يك ساله هم كاري از پيش نبردي حالا هم موندي كه چه جوري خرابكاري هاتو توجيه بكني. خوب اشكال نداره! بهت ميگم. همين الان با رييس كل تماس بگير، بگو قربان، مبارزه با فساد نظام سابق هنوز هم ادامه داره. اما ما به جاي آن ساختار فاسد مجبور هستيم افراد شايسته را بر سر كار بياريم. مجبور هستيم از مشاوران ارشد استفاده كنيم. مجبور هستيم ... آوردن مديران شايسته و مشاوران دلسوز دو سال وقت نياز دارد.

نماي خارجي - پاركينگ سازمان ( با دور تند ):
تعداد ماشين ها هر روز افزايش مي يابد. قبلا سي دستگاه ماشين در پاركينگ مستقر بودنداما به تدريج نه تنها مدل آنها ارتقا مي يابد بلكه تعداد آنها نيز دو برابر مي شوند.

نماي داخلي - كارگزيني :
كارمندان فضول كارگزيني ده پرونده مديران را كنار هم قرار داده اند و بر سر اين موضوع بحث مي كنند كه از زمان ورود مدير جديد قيافه مديران هر روز به هم شبيه تر مي شود. حتي شناسنامه همه مديران جديد از يك شهرستان دور افتاده صادر شده است و جالب اين كه مديران جديد چقدر لهجه هاي شان به هم شبيه شده!!

نماي داخلي - اتاق رييس سازمان - دو سال بعد:
آقاي رييس گوشي را با دلخوري سر جايش مي گذارد. آقاي رييس كل پشت خط بود. اين بار ديگر به طور قطعي براي بازديد به سازمان خواهد آمد. آقاي رييس حسابي كلافه شده است. باز هم مانند قبل به سراغ گاو صندوق و نامه آخر يعني نامه شماره سه مي رود و آن را مي گشايد:


صداي رييس قبلي: خاك عالم بر سرت ! مي دونستم آخرش كارت به اين جا مي كشه! چهار سال گذشت هيچ كاري نكردي!‌ چيه؟ حالا منتظري باز بهت راه كار بدم؟ كور خوندي! تنها كار مفيدي كه الان مي توني انجام بدي اينه كه سريعا از اين سه نامه كه بهت دادم يه نسخه كپي بگيري و مهر و موم كني. بعدش در يك فرصت مناسب اون ها رو به رييس بعدي برسون. فقط مواظب باش كسي بهت شك نكنه ...همين. زود كاسه و كوزه رو جمع كن كه نوبت رييس بعدي شده!

نماي خارجي - سر در سازمان - دو روز بعد:
آقاي رييس سابق ( كه تا نيم ساعت پيش رييس سازمان بود) با عجله به سمت پاجيروي سرمه اي رنگش مي رود. او فقط نيم ساعت وقت دارد كه به مراسم توديعش در اداره جديد برسد.(آسمون و ريسمون)