مقدمه
شبكه اطلاع رساني روابط عمومي ايران (شارا)- زندگي و شهادت امام حسين عليهالسلام در نامهاي گوناگون از قبيل حماسه، انقلاب، قيام نهضت و... در تاريخ بويژه تاريخ (اسلام) ايران آمده و تاثيرات شگرفي بر فرهنگ مردم اين سرزمين داشته و به نوعي در فرهنگ و هويت ايران جايگاه خاصي پيدا كرده است. تاكنون مطالعات زيادي در اين زمينه بويژه از حيث تاريخي و ادبي صورت گرفته و آثار زيادي نگاشته شده است. با اين اوصاف، اين واقعه مهم تاريخي هنوز هم جاي كند و كاو دارد. به دليل نقش واقعه و محتواي آن و نيز به دليل ضرورتهاي ناشي از اثرگذاريهاي اجتماعي، فرهنگي و ديني كشور ايران در آينده هم اهميت پژوهش و مطالعه را خواهد داشت.
فضلا و نويسندگان با نگرشهاي تاريخي، ادبي، ديني، جامعهشناختي، فرهنگي، كلامي، خطابي و بلاغي به اين رويداد بزرگ پرداخته و هريك از زاويه ديد خود، با توجه به اهداف و منابع و مخاطباني كه داشتهاند بهنوعي به توليد آثار اهتمام كردهاند. اين نوشتار ميكوشد با طرح ديدگاه از زاويه اهميت رسانهاي و پيامرساني نگاهي به سيره تبليغي حضرت زينب سلاماللهعليها داشته و فعاليت تبليغي او را به عنوان سيرهاي اثرگذار در تاريخ و حراست از ميراث امام تا حدودي نشان دهد. اين نوشتار در سه محور زير انجام ميشود.
1- شرايط تاريخي
وقتي با اين پرسش روبهرو ميشويم كه «چرا حادثه كربلا اتفاق افتاد؟» فارغ از انگيزههاي شخصي و فردي خودمان، به دنبال آن هستيم كه بدانيم كدام شرايط و تغييرات حادثشده در تاريخ اسلام دست به دست هم دادند تا جامعه اسلامي پذيراي اين اتفاق گردد. اين سوال اساسي بسياري از پژوهندگان مسايل تاريخ و اسلام را به تأمل داشته و به نتايجي هم رسيدهاند كه البته در خور تأمل است. مجموع يافتههاي ايشان بر اين نكته تمركز دارد كه به لحاظ دروني و محتوايي، انحرافي اساسي در مسير تاريخ اسلام و سرنوشت جامعه اسلامي با رحلت پيامبر صليالله عليه و آله آغاز شد كه اين خود عوامل و ريشههايي دارد كه از بحث ما خارج است. رويهمرفته اسلام محدوديتهاي شديدي براي ارزشها و آيينهاي جاهلي ايجاد كرد و بسياري از آنها را منسوخ اعلام نمود. اين وضعيت براي طبقات مرفه و مسلط جامعه جاهلي شبهجزيره عربستان گران آمد و آنان بهسختي و با اكراه آيين اسلام را از سر ناچاري پذيرفتند.
امويان كه در دوره جاهليت و پيش از اسلام با در دست داشتن شاهرگ اقتصادي و بازرگاني مكه، داراي اعتبار و منزلت اجتماعي بالايي شده بودند در نظام و ساختار قبيلهاي با ارزشهاي منحطي مثل شرك و بتپرستي، تجارت برده، رفتار ناشايست با زنان و دختران و فسق و فجور زندگي ميكردند. با ظهور اسلام اقتدار و منزلت خاندان ابوسفيان و سران شرك رو به زوال رفت و دين اسلام توانست نظام ارزشي و روابط جديدي را مستقر كند. خاندانهاي ابوسفيان و سران مشركين، ابتدا سر ناسازگاري و جنگ را با اسلام بيشتر كردند. شخص ابوسفيان كه سركردگي مشركان را عهدهدار بود در جنگ بدر با شكست و خواري كينهاي عميق از اسلام و پيامبر به دل گرفت. او اگرچه بهناچار در فتح مكه مسلمان شد و از خطر رهايي يافت، توانست در ظاهر مسلماني در جامعه اسلامي زندگي كند. او در پرتو اين ويژگي اسلامي، توانست زمينه را بهتدريج براي انتقامجويي از خاندان پيامبر و انحراف از اسلام آماده كند و در خاندان خود نهادينه سازد. شايد بهجرأت بتوان گفت كه مسلمانشدن ابوسفيان به تعبير قرآن كريم فقط نوعي اسلام آوردن بود نه ايمان آوردن. ابوسفيان فرصت اسلام آوردن را در واقع مجالي براي مبارزه با اسلام ميدانست. او و خاندانش در مقاطع آينده جامعه اسلامي توانستند با دسيسهها و نيرنگها با اسلام و خاندان نبوت مبارزه كنند.
بروز انحراف در جامعه اسلامي بهنوعي ريشه در خاندان ابوسفيان و امويان دارد و مورخان بهدرستي اشاره كردهاند كه امويان اسلام را به سلطنت تبديل كردند و معاويه به صراحت اشاره كرد كه براي او اسلام و دين اسلام اهميتي ندارد بلكه مهم قدرت و سلطنت است. اين انحراف پيامدهاي سنگين و پرهزينهاي براي جامعه اسلامي داشت و در واقع ما هنوز هم گرفتار تفرقه و بدبختيهاي حاصل از اين ماجراييم. بهتدريج كه از صدر اسلام و رحلت رسول گرامي اسلام صليالله عليه و آله فاصله ميگيريم بازگشت به ارزشها و معيارهاي جاهليت پررنگتر ميشود و در مناسبات فرهنگي، اجتماعي و انساني ظهور مييابد. تقابل و رويارويي ميان اسلام اصيل به رهبري اهل بيت نبوت، و اسلام ظاهري و دروغين به سركردگي امويان شكل گرفته و در دهههاي پس از رحلت حضرت محمد صليالله عليه و آله صفبنديهاي اين دو جريان به اوج خود ميرسد.
اگر حوادث برجسته و مورد اجماع مورخان صدر اسلام را مرور كنيم گويي نقاط دقيق و تمايزيافتهاي از رويارويي اسلام اصيل و اسلام دروغين به دست آوردهايم. قتل عثمان، جنگهاي جمل، صفين و نهروان، شهادت امام علي عليهالسلام، صلح امام حسن عليهالسلام، بيعت گرفتن براي يزيد، حماسه كربلا، نهضت مختار و قيامهاي علويان، همگي نقاط و معضلهاي اصلي جريان عمده جنگ ميان اسلام نبوي و اسلام اموي است. اين تقابل خونبار بوده است و دستگاه خلافت اموي در خونريزي و ستم اهتمام جدي داشته است.
با اين ترسيم و تصويرگري از شرايط تاريخي و بررسي بسيار اجمالي از وقايع صدر اسلام ميخواهيم به مسأله اصلي نوشتارمان بازگرديم و به شناخت شخصيت حضرت زينب سلاماللهعليها در محدوده اين شرايط تاريخي نزديك شويم. تاريخ جوامع از يك نظر يك مسير كلي و پديده كلان و واحدي هستند و ما با رسيدن به اين نگاه كلان به اين مهم نايل ميشويم كه چگونه حضرت زينب سلاماللهعليها در داخل چنين شرايطي زيسته و بعنوان عضوي از خاندان پيامبر مسئوليت حراست از ارزشهاي جريان اسلام اصيل را در خود احساس كرده است. حضرت زينب سلاماللهعليها در طول عمر خود با حوادث تعيينكننده و رويدادهاي گاه جانكاه و بزرگي همچون رحلت جد بزرگشان پيامبر اكرم صليالله عليه و آله، در گذشت مادر بزرگوارشان حضرت زهرا سلاماللهعليها، غصب خلافت امام علي عليهالسلام، بروز جنگهاي جمل، صفين و نهروان، صلح امام حسن عليهالسلام. شهادت پدر و برادرشان و حادثه عاشورا روبهرو بودهاند. ايشان با همه اين حوادث بهطور مستقيم يا غيرمستقيم اشتغال خاطر داشت. او شكوهها و گلايههاي پدرش را از مردم و امويان و نخبگان جامعه اسلام ديده و شنيده بود. از توطئهها و دسيسههايي كه پيرامون حكومت امام علي و حكومت امام حسن عليهماالسلام ميگذشت باخبر بود.
زينب سلاماللهعليها در خانه حاكم اسلامي و جانشين حقيقي رسول خدا ميزيست و از نزديك مشاهده ميكرد كه چگونه پدرش به خاطر اسلام و حفظ مصالح جامعه نوپاي مسلمانان و حراست از وحدت و يكپارچگي اين اجتماع كه پيامبر زحمتها براي آن كشيده بود به مدت ربع قرن (25 سال) سكوت كرد؛ در حالي كه خار در چشم و استخوان در گلو داشت و ميراث حقيقي و حق او به تاراج رفته بود. زينب بهخوبي و بهطور پيوسته ميديد كه پدرش در اين مدت بيست و پنجاه ساله در كنار سكوت مصلحتآميز خود، كار ميكرد و عرق ميريخت و چاهاي آب را كه به «آبار علي» معروف شد آباد ميكرد. نخلستان آباد ميكرد و به مردم محروم و فقير و تهيدست ميبخشيد. از سوي ديگر مراقب دستگاه خلافت اسلامي هم بود تا هم منحرف نگردد و هم اقتدار جامعه اسلامي تضعيف نشود. به خلفا مشاوره ميداد و در مواقع خطر به كمكشان ميشتافت. حضرت زينب سلاماللهعليها در اين دوره از حيات خويش مشاهده ميكند كه چگونه پدرش از جهل مردم و از مكر و خدعه خاندان ابوسفيان مينالد. اين نالهها و شكوههاي پدر بر زينب حتماً تاثير ميگذارد. او در مييابد كه پشت جريانهاي ظاهري جامعه اسلامي دستان توطئهگر امويان قرار دارد كه در كينه و عناد با خاندان نبوت هستند.
پس از قتل عثمان كه ريشهاش را بايد در توطئهاي اموي جست، امام علي عليهالسلام به اصرار مردم بهناچار به پذيرش خلافت تسليم شدند. با آغاز زمامداري امام علي عليهالسلام زينب در شرايط جديدي از تاريخ قرار ميگيرد و باز هم او به سرنوشت جامعه اسلامي و حقايق آن بيش از پيش آگاه ميگردد. توطئههاي جديد خاندان ابوسفيان جنگها و بحرانهايي را براي حكومت پدر پديد ميآورند كه در اثر آنها امام علي عليهالسلام نمي تواند آنگونه كه شايسته و بايسته است به امور مسلمين بپردازد. جنگهاي بزرگ جمل، صفين و نهروان آغاز ميشود و توطئهها در نهايت به شهادت امام علي عليهالسلام به دست يكي از اعضاي سپاه مكر و جهل ميانجامد. با شهادت امام علي عليهالسلام صفبندي و معارضه امويان با اسلام اصيل وارد مرحله نويني ميگردد. امويان كه دسيسهها را كارآمد ديدهاند سوار بر امواج تفرقه در جامعه اسلامي، سياستها و برنامههاي تبليغي و فرهنگي خود را عليه اسلام اصيل و تبديل خلافت به سلطنت آغاز ميكنند. در ظرف چند دهه از رحلت پيامبر آنان اسلام واقعي را كنار زده و نوعي جاهليت و تكاثر ثروت و استبداد و اختناق را دوباره در حكومت برقرار ميكنند. شهادت امام حسن عليهالسلام نقطهاي پايان از اين جهت است كه ديگر امويان سلطه خود را بر بخش زيادي از جامعه اعمال كردهاند. حضرت زينب سلاماللهعليها با وقوع حادثه كربلا، در واقع به اين مهم ميرسند كه تمامي حوادث و رويدادهاي تاريخ اسلام، بهنوعي محصول و معلول توطئهچيني و كينهورزيها و انتقامهاي خاندان اموي است. اين خاندان داراي ثروت، قدرت و منزلت در اثر نيروي اسلام همه امتيازات خود را از دست داده به خفت و حقارت دچار شده، و بر عكس، خاندان هاشمي و پيامبر سيادت و عزت پيدا ميكنند. تنزل مقام و موقعيت و سروري دوره جاهلي، كشته شدن عزيزان خاندان سفياني در جنگ بدر، در حاشيه بودن ابوسفيان در جامعه اسلامي (مدينهالنبي و مكه) همگي نوعي احساس حقارت، عقده و خفت را در امويان ايجاد ميكند. اين زخمها و خفتها بهتدريج در قالب كينههاي كهنه در طول تاريخ در قالب توطئه عليه خاندان نبوي آشكار ميشود. حضرت زينب سلاماللهعليها با احاطه كامل بر جريانهاي سياسي، فرهنگي و تبليغي منجر به سلطه و استبداد امويان، عمدتاً مشغول آگاهيبخشي مردم و رسوا كردن اين خاندان است. او اين رويارويي اسلام اصيل و اسلام دروغين را مواجهه اسلام و كفر دانسته و در اين منظر، حقايق تاريخي را آشكار و روشنگري ميكنند. از نگاه حضرت زينب سلاماللهعليها حوادث بزرگي مثل جنگ صفين، شهادت امام علي، امام حسن و امام حسين عليهمالسلام و اسارت خاندان نبوي همگي جز محصول عقدهگشايي و خواري و حقارت خانواده ابوسفيان نيست. زيرا اين خاندان ضربههاي مهلكي از آموزهاي نظام اسلام خوردهاند. آنان گرفتار انتقام كور تاريخي شدهاند. به همين دليل حضرت زينب سلاماللهعليها در شيوه تبليغي خود، بويژه در خطبههايش ميكوشد ضمن بيان افتخار و عزت اسلام و خاندان نبوت، پرده از نفاق امويان برداشته و با استنادهاي تاريخي خود خاندان اموي را رسوا كند و ادعاهاي پوچ و بياساس آنها را در تاريخ برملا سازد. حضرت زينب سلاماللهعليها تباهي، فساد و فسق آن خاندان را كه بهنوعي تداوم روحيهها و هويت جاهلي است آشكار ميكند. او در بخشي از خطبه مهم خود در شام ميفرمايد: «چگونه ميتوان اميد داشت از فرزند كسي كه جگرهاي پاكان و برگزيدگان را به دندان گرفته و گوشتش از خون شهيدان روييده است؟! چگونه اميد فروكش كردن و كندي سرعت بغضورزيدن با اهل بيت از كسي ميتوان داشت كه با نظر دشمني و انتقامجويي به ما مينگرد؟»1
پس در برش تاريخي و ملاحظه مقاطع مختلف سني حضرت زينب، ميتوان دريافت كه چگونه ايشان بتدريج و به درستي دو جريان و دو چهره حقيقي و دروغين در اسلام را نشان داده و با توطئهها و دسيسههاي جريان اسلام دروغين آشنا ميگردد. زينب سلاماللهعليها بهدرستي به اين نكته ميرسند كه تمام حوادث تاريخ اسلام و ظلم و ستمها و شهادتها و آزارها، حاصل كنيهها و حقارتهاي خاندان اموي است.
2- ابعاد سيره تبليغي و نقش پيامرساني حضرت زينب سلاماللهعليها
چرا زينب؟ اين پرسش اساس در درك سيره تبليغي حضرت زينب سلاماللهعليها و شناخت نقش ايشان در مقولاتي چون، دفاع از اسلام اصيل و رسوا كردن اسلام دروغين اموي، آگاهيبخشي به جامعه اسلامي، استناد به رويدادها و حوادث تاريخي، پردهبرداشتن از ظلم و ستمهاي امويان، احياي خاطره پيامبر و امام علي در اذهان مردم، امر به معروف و نهي از منكر و كوشش براي ايجاد اصلاح در امت پيامبر (كه اين دو مورد آخر جزو اهداف اصلي قيام امام حسين(ع) هم بود) ميباشد. براستي حضرت زينب چه ويژگيهايي داشت، چه شخصيتي داشت كه تاريخ چنين رقم زد تا او پيامبر و رسول حركت بزرگ امام حسين عليهالسلام باشد؟ اگر از منظري ديني به اين پرسش نگاه كنيم در مييابيم كه چگونه تقدير خداوند بر آن قرار گرفت كه عاقلهزني به نام زينب از سوي خداوند بهنوعي براي حوادث پس از عاشورا انتخاب شود و خود نوعي رسالت جديد را برعهده بگيرد. آيا همه عوامل از جمله بيماري امام سجاد(ع)، شهادت خاندان پيامبر، سرپرستي كودكان و زنان اسير و دوري آنها از مدينه و اقوام خويش دست به دست هم نداد تا زينب واجد مسئوليت عظيمي شود؟ آيا پس از امام حسين عليهالسلام شخصيتي ديگر همپايه و همسان زينب بود كه اين رسالت را بر عهده بگيرد؟ به نظر ميرسد همه رويدادها دست به دست هم داد تا قهرمان كربلا رسالت جديدي را از عصر عاشورا به بعد آغاز كند. آيا حضرت زينب بهترين رسول حماسه حسين(ع) نبود؟ در اين قسمت به اين مهم ميپردازيم كه چگونه زينب توانست بهدرستي به ايفاي اين ماموريت مهم نايل شود.
يكي از روشنگران مسلماني كه به شيوهاي تاريخي و جامعهشناختي به اين مساله مهم پرداخته و اتفاقاً بسيار دقيق به نقش و رسالت تاريخي حضرت زينب رسيده است دكتر علي شريعتي ميباشد. او از قيام امام حسين عليهالسلام با نام « انقلاب» ياد ميكند؛ انقلابي كه به طور طبيعي زاييده و مولود حوادث تاريخ اسلام ميباشد؛ انقلابي كه امام حسين عليهالسلام با آگاهي كامل و با نيمهتمام رهاكردن اعمال و مناسك حج واجب به كربلا ميرود و با انقلاب خويش هم به بسياري سوالها پاسخ ميدهد و هم پرسشهاي جديدي به وجود ميآورد. شريعتي بر اين نكته تاكيد ميورزد كه اگر ما حركت امام حسين و عاشورا را تنها يك رويداد ساده و تاريخي تلقي كنيم نميتوانيم نقش حضرت زينب و رسالت او را بطور كامل بشناسيم. تنها با تلقي اينكه عاشورا و كربلا يك انقلاب عظيم بود ميتوان جايگاه و نقش حقيقي حضرت زينب را درك كرد. انقلاب امام حسين در فضايي تاريخي خاص اتفاق افتاد كه شناخت آن بسيار موثر است: اختناق و سركوب به جامعه اسلامي سايه افكنده بود. دستگاه خلافت اموي با سياست تبليغي خود حقايق را قلب و انحراف از اسلام اصيل ناب را گسترش ميداد و دامن ميزد. فسق، فجور، تباهي و ستم بر جامعه اسلامي حاكم بود. تكاثر ثروت، پولپرستي و افتخارات جاهلي رواج مييافت و تبديل به ارزش ميگرديد. در چنين شرايطي است كه امام حسين براي احياي ارزشها قيام ميكند؛ براي احياي عدالت، اخلاق، امر به معروف و نهي از منكر و اصلاح دين در امت پيامبر. چنين قيام بزرگي با اهداف بزرگ امام حسين، حتماً به جنگ و مبارزه تبديل شده و بايد كسي پيام خون شهيدان را زنده نگاه دارد كه واجد آن مقام و مسئوليت باشد. پس بدون درك عظمت كار امام حسين، اهميت كار رسول او يعني حضرت زينب را هم نميتوان دريافت. «براي حسين مسئوليت، جهاد در راه عقيده است. «انسان زنده» مسئول است و نه فقط انسان توانا، و از حسين زندهتركيست؟ در تاريخ ما كيست كه به اندازه او حق داشته باشد كه «زندگي كند» و شايسته باشد كه «زنده بماند؟» نفس انسان بودن آگاه بودن، ايمان داشتن و زندگي كردن، آدمي را «مسئول جهاد» ميكند و حسين مثل اعلاي انسانيت عاشق و آگاه است.»2 پس انقلاب حسين عليهالسلام انقلاب براي رسوا كردن تزوير و نفاق، احياي اصلاح نهضت پيامبر و آگاه كردن مردم به فساد و تباهي امويان بود. از اين منظر تاريخي و نگاه جامعهشناسي است كه حركت امام حسين يك انقلاب تلقي ميگردد. «هر انقلابي دو چهره دارد؛ چهره اول خون و چهره دوم پيام»3 رسالت دوم رسالت پيام است. پيام شهادت را به گوش دنيا رساندن است. زبان گوياي خونهاي جوشان و تنهاي خاموش، در ميان مردگان متحرك بودن است. رسالت پيام از امروز [عصر عاشورا] آغاز ميشود. اين رسالت بر دوشهاي ظريف يك زن است: زينب، زني كه مردانگي در ركاب او جوانمردي آموخته است و رسالت زينب استوارتر و سنگينتر از رسالت برادرش [ميباشد].»4 بنابراين وقتي از قيام امام حسين با نام انقلاب ياد ميكنيم بهتر و دقيقتر ميتوانيم به نقش و جايگاه حضرت زينب واقف شويم، در غير اينصورت از درك معناي واقعي آن عاجز خواهيم ماند.
از منظري ديگر، ميتوان به پرسش «چرا زينب؟» اينگونه نگريست: زينب دختر و پرورشيافته امام علي(ع) بود. شيرزني كه در كنار پدر و برادرانش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام جوانمردي آموخته بود. بعدتر ديديم كه چگونه بلاغت و شيوايي در سخن را از پدر به ارث برد. ويژگيها و توانمنديهاي حضرت زينب در واقع ميراثي بود كه از پدرش امام علي عليهالسلام كه خود نماد شيوايي و بلاغت بود به او رسيده بود. اگر در شيوايي، بلاغت و حكمت خطبهها، نامهها و كلمات قصار نهجالبلاغه و نيز اثر مهم غررالحكم (كه مربوط به امام علي عليهالسلام است) تأمل كنيم، اذعان خواهيم كرد كه حضرت زينب هم بايد نشانهها و بارقههايي از اقتدار و پيشوايي پدر خود را داشته باشد.
حضرت زينب دو خطبه اصلي، يكي در كوفه و ديگري در شام (مجلس يزيد) ايراد نمود كه هر دو واجد اهميت بسزايي از حيث هدف اين نوشتار هستند. اين دو خطبه هم از حيث مضمون و محتوا و هم شرايط مكاني و موقعيت ايراد آن متفاوتند. مورخان، تاريخدانان و نيز بلاغيوني كه در خطبههاي حضرت زينب تأمل و تدبر كردهاند به ويژگيها و صفات خاص اشاره داشتهاند كه ميتواند ويژگيهاي يك مبلغ و يك رسول يا مروج يك عقيده باشد. در ميان اين مورخان ميتوان به افرادي نظير مرحوم مكرم در كتاب «مقتل الحسين»، شيخ جعفر نقدي در كتاب «زينب كبري» و اسد حيدر در كتاب «مع الحسين في نهضته»، علامه مامقاني در كتاب «توضيح المقال»، بونصر لبناني در «زينب كبري»، فر شيلر آلماني در كتاب «امام حسين و ايران» و ابنحجر عسقلاني در كتاب «الاصابه» اشاره كرد. آنان به عناصر و ويژگيهايي مثل سخنوري، بلاغت، رسايي، قدرت بيان و استدلال اشاره كردهاند كه سخت شبيه و همانند سخنان امام علي ميباشد.5 صراحت، شيوايي و تاثيرگذاري بر مخاطبان و شنوندگان از ويژگيهاي يك خطابه است و خطيب و سخنور بايد شجاعت بيان حقايق در هر مجلسي كه باشد را داشته باشد. علي احمد شلبي در اين زمينه معتقد است كه تغيير افكار عمومي مدينه و آگاهي آنها نسبت به فاجعهاي كه در كربلا اتفاق افتاد، و نيز آگاهي نسبت به فساد و تباهي خاندان اموي مرهون روشنگريهاي حضرت زينب است. «زينب به هنگام هجرت از شام و ورود به مدينه با حالتي گريان در آستانه مسجد پيامبر ايستاد و گفت: يا جداه! اني ناعيه اليك اخي حسين» و هنگامي كه در مدينه مستقر شد مردم را در مناسبتهاي مختلف مخاطب قرار ميداد و ستم يزيد و عبيدالله بن زياد و همدستانش را در حق اهل بيت پيامبر فاش ميساخت. نحوه بيان او بر اعماق وجود مردم تاثير گذاشت و قاطبه مردم را نسبت به تباهي و فساد خاندان اموي آگاه كرد. از هراس اين ماجرا بود كه عمرو بن سعيد والي مدينه به يزيد منعكس كرد كه زينب بر مردم اثر گذاشته و حماسه آنها در مدينه ممكن است احيا شود. يزيد دستور داد كه زينب غير از حرمين شريفين [مكه و مدينه] ميتواند در هر جايي از زمين اقامت كند»6 كه حضرت زينب مصر را انتخاب نمود.
نكته ظريف در دعوت و سيره تبليغي حضرت زينب در خطبهها و سخنان خود، آن است كه همواره آنها را بهصورت سلسلهوار ذكر ميكند. يعني محتوا و مضمون سخنان خود را علاوه بر بيان شيوا و رسا، اولاً مستند به آيات كتاب خدا، سپس احاديث جدش پيامبر(ص) و پدرش امام علي(ع) سپس به وقايع تاريخي ميكند. در خطبهها خطاب به شاهان و سران دستگاه يزيد به اين آيه قرآن استناد ميكند «ثم كان عاقبه الذين اساؤ السوي ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزئون.» زينب به طور دقيق و ملهم از آيات قرآن كريم به سنتهاي حتمي و قطعي خداوند در آفرينش اشاره ميكند و در باب نبرد حق و باطل به اين سنت الهي يعني پيروزي نهايي حق بر باطل اشاره ميكند. در خطبه شام ميگويد: «اي يزيد! هر چه ميتواني در راه دشمنيها از راه مكر و حيله وارد شو، هر اندازه ميتواني سعي و كوشش خود را در راه خصومتها به كارگير، همه طرح و نقشههاي خود را به اجرا گزار، اما اين را بدان، به خدا قسم كه نميتواني نام ما را از خاطرهها و صحنه تاريخ محو كني و نميتواني فروغ وحي را خاموش سازي و هرگز نميتواني طومار حيات و افتخارات ما را در هم بپيچي و نيز نخواهي توانست ننگ و عار هميشگي را از دامن خويش بزدايي.7» زينب در واقع به نبرد حق و باطل اشاره ميكند كه چگونه عليرغم هم دسايس و خدعهها، حقيقت در نهايت پيروز و ماندگار خواهد شد و حضرت زينب اين مهم را به سنتهاي گريزناپذير الهي مستند ميكند.
حضرت زينب يك خطبه در كوفه ايراد ميكند و آن هنگامي است كه كاروان اسرا به دستور ابنزياد از آن شهر عبور داده ميشوند تا حس تنهايي و حقارت كاروان را در مردم ايجاد كند. اما ايراد خطبه از سوي زينب، اهداف ابنزياد را معكوس كرد و آنها اين كار را نيمهتمام گذاشته، كاروان را سريعتر بيرون ميبرند. در خطبه كوفه ظرافتهايي نهفته است كه محصول كياست و هوشياري حضرت زينب بوده، متناسب با يك مأموريت و سياست تبليغي ميباشد؛ از جمله:
1. آغاز خطبه با مدح و ثناي پروردگار. ابتداي خطبه كوفه شباهتهاي عجيبي با خطبههاي امام علي عليهالسلام در نهج البلاغه دارد. در حالي كه كه خطبه شام صرفاً با حمد وثناي خدا اما بطور كاملاً اجمالي در حد يك عبارت كوتاه است. در خطبه كوفه ثنا و حمد خدا و قدرت خداوند در آفرينش دارد. شايد اين خطبه باعث ميشود كه كوفيان به ياد سخنان امام علي عليهالسلام بيافتند. در خطبههاي نهج البلاغه امام ابتدا شرحي در باب قدرت خداوند و ظرافتهاي موجودات ميآورند. بحثهاي ديگر خطبه كوفه باز هم ملامتها و سرزنشهاي امام به كوفيان را در ذهنها زنده ميكند.
2. اشاره به تسلسل و پيوستگي نهضت پيامبر اسلام و خاندان نبوت و اينكه هدايت پس از رحلت پيامبر(ص) به امام علي، سپس به امام حسن و بعد به امام حسين عليهمالسلام رسيده است؛ اينكه خاندان پيامبر در حكم سلسلهاي هستند كه حق ايشان توسط غاصبان و امويان غصب شده است. عباراتي نظير «برادر و وصي رسول خدا را كشتيد و اميرالمؤمنين را شهيد كرديد و برادرم و سيدالشهدا را كشتيد» نشانهاي از اين هدف است.
3. استناد به آيات قرآن و اينكه غصب حق رهبري توسط امويان صورت گرفته است: «بارالها اين مردم برخلاف آنچه در قرآن فرستادي و عهد و ميثاق كردي درباره وحي پيغمبرت و علي بن ابيطالب، حق او را سلب كردند و پيروان او را به ستم و جور كشتند و امروز فرزندان او را كشتند.»
حضرت زينب خطبهاي را هم در شام و در مجلس يزيد و در بين كارگزاران حكومتي او ايراد نمود. در اين خطبه برخلاف خطبه كوفه كه مخاطب آن به طور مستقيم مردم بودند به يزيد حمله ميكند و تصويري از نبرد حق و باطل و رويارويي خاندان نبوت با خاندان اموي ارايه ميكند. در اين خطبه آگاهيبخشي حضرت زينب كاملاً فني و پيچيده و شگفتآور است:
1. يزيد فردي فاسق، جاهل و ناشايست است كه به زور ارعاب، سيادت و رهبري جامعه اسلامي را غصب كرده است.
2. هويت قانوني امويان برملا ميشود. حضرت زينب با ذكر عباراتي مثل «يا ابن الطلقاء» (اي پسر آزادشدهها) هشدار ميدهد كه در واقع پيامبر از خون ابوسفيان در گذشت و او اسلام را پذيرفت و آزادش كرد و اگر اين كار را نميكرد، از ابوسفيان و اخلافش هيچ نشاني در تاريخ نبود. سپس به خشنونت و سنگدلي امويان بويژه مادربزرگ يزيد كه جگرخواره بود اشاره ميكند و نيز خونريزي پدرش معاويه را به ياد يزيد ميآورد و در نهايت شكاف بزرگي ميان هويت امويان با خاندان نبوت ترسيم ميكند.
3. استناد به سنتهاي الهي كه در اين مورد حضرت زينب با تأسي به پيامبران اشاره ميكند كه با همه اين ستمها و جورها پايان و فرجام تاريخ بر اساس اراده خداوند، عزت و تعالي با مؤمنان و پيامبران و حق است. خداوند به ما وعده عزت و سلطنت داده است. اي يزيد! تويي كه نابود ميشوي، ابواب لعن و نفرين بر تو باز ميشود. صبر كن كه همه چيز روشن ميشود.»
سيره تبليغي حضرت زينب علاوه بر خطبهها، واجد مواردي ميباشد كه از حيث روحي و رواني تاثيرگذار و به لحاظ تاريخي گوياي حقايق مهمي است، از جمله اينكه اولين مجلس عزاداري براي شهدا را خود حضرت زينب برقرار كرد. نيز دستور داد بر كجاوهها پاورچههاي سياه بكشند و بدينگونه تاثيرات جسمي حركت تبليغي خود را وسيعتر كرد. حضرت زينب در هنگام شهادت امام حسين كه لشكر عمر سعد و شمر پيرامون آنها جمع شدند از خيمه بيرون آمد و قلب سپاه را شكافت و خود را به پيكر برادر رساند. ايستاد و پيشاني خود را به خون امام رنگين كرد. آنگاه دستانش را بين دو كتف امام نهاد و نعش را كه در اثر زخم شمشيرها و نيزها دريده شده بود از زمين بلند كرد و نگاهي به آسمان انداخت و گفت: «پروردگارا اين قرباني را از ما بپذير!» در اينجا رفتار حضرت زينب گوياي اين است كه اولاً اين نبرد، نبرد ميان اسلام و كفر است كه تاكنون قربانيان زيادي گرفته است. حق در برابر باطل كشته شده است و بايد اين رسالت جنگ حق و باطل ادامه يابد.
ثانياً: بلندكردن نعش امام حسين توسط خواهر، به معناي برافراشتن پرچم خونين نبرد حق و باطل است و علمدار ادامه اين نهضت، حضرت زينب است.
اين سيره تبليغي حضرت زينب، در طول تاريخ تشيع يك عمل اسطورهاي شده و هيچگاه نام امام حسين عليهالسلام بدون نام زينب سلامالله عليها كامل نيست.
در كوفه وضع كاروان اسيران، زنان كوفه را بر آن داشت تا براي كودكان نان و طعام بياورند. اما حضرت زينب دستور داد كودكان عليرغم تشنگي و گرسنگي از پذيرش نان و طعام بپرهيزند. حضرت زينب خطاب به كوفيان گفت: «اي كوفيان! بر ما اهل بيت صدقه روا نيست.» اين جمله در ميان زنان كوفه دهان به دهان گشت و آنان دريافتند كه اين كاروان اهل بيت پيامبر است نه خارجيان. در اثر اين روشنگري، ابنزياد مجبور شد كاروان را زودتر به كاخ برساند و از گردش بيشتر در كوچههاي كوفه جلوگيري كند.
3. تاثيرات سيره تبليغي حضرت زينب
در مطالعه كم و كيف تاثيرگذاري سيره تبليغي حضرت زينب، بطور كلي بايد اين اصل را پذيرفت كه شهادت امام حسين و در مجموع حادثه كربلا و نهضت خواهرش زينب، يك مقوله واحد و يكسان هستند. ما نميتوانيم آثار و تاثيرات آنها را تفكيك كرده هر يك را به يك عامل نسبت دهيم. براي مثال رفتار حماسي و تفكر عدالتجويي و ستمستيزي در شيعيان را صرفاً نميتوان مثلاً معلول قيام امام حسين يا نهضت حضرت زينب به تنهايي دانست. به همين دليل در متون تاريخي گاه از زينب به عنوان «شريكهالحسين» ياد شده است.
اين بخش از نوشتار، به عنوان هدف فرعي ماست و به همين دليل چندان مورد بحث قرار نميگيرد. مورخان گفتهاند كه سيره تبليغي حضرت زينب همراه با رأفت و محبت بوده است. اين ويژگي با توجه به شدت ظلم و ستمي كه بر خاندان پيامبر رفته واقعاً شگفتانگيز است. آميخته بودن پيام حضرت زينب با محبت و رأفت به اين معناست كه يك رابطه دوجانبه ميان اهل بيت و دوستاران آنها بوجود آمده است. پيام از طرف ارسالكننده فرستاده ميشود، مخاطب و گيرنده پيام هم ظرفيت و استعداد جذب دارد. اين يك اصل در يك عمل تبليغي است: «وقتي كه پيام شكوهمند امام حسين عليهالسلام و ديگر شهيدان همرزمش را پيامآوري چون زينب بر گوش اين آسمان فرو ميكوبد، طنينش چنان ميپيچد كه مردم مصر ماهها بعد از آن واقعه چنان محبتي را نسبت به اهل بيت پيدا ميكنند كه هنوز هم در دل اهل سنت مصر همچنان كار ميكند.8» در مصر بناي باشكوهي بنام «زينبيه» ساختهاند كه سخت مورد احترام و محبت مردم است. اين اثر همان پيامرساني زينب است.9
يكي ديگر از ابعاد اثربخشي سيره تبليغي حضرت زينب، آيينهاي تعزيه در فرهنگ ايراني است. در اين آئينها، فردي كه به جاي حضرت زينب مراسم تعزيه ميخواند (در اصطلاح زينبخوان) معمولاً در كنار اينكه داراي صدايي محزون است، داراي شجاعت، بلاغت و مقاومت در برابر يزيد و ابنزياد نيز ميباشد. «زينبخوان»ها علاوه بر اينكه به رسوايي امويان و بيان مظلوميت سيدالشهدا ميپردازد، بهخوبي از كودكان در مسير اسارت حفاظت و مراقبت ميكنند.
يكي ديگر از جنبههاي اثربخشي نهضت حسيني بهويژه با تأكيد بر نقش تبليغي حضرت زينب، تأثيرهايي است كه ادبيات فارسي و بومي و اقليمي ايران از اين مسأله گرفته است. شاعران و نويسندگان و مورخان زيادي با مطالعه سيره حضرت زينب و نقش مهم ايشان در انتقال ارزشهاي عاشورا به نسلهاي بعدي، تحت تأثير قرار گرفته و هر يك به زبان خود به آن پرداختهاند.
محتشم كاشاني كه تركيببند مشهورش از ديرباز به صورت كتيبههاي پارچهاي سياهرنگ بر سر در مجالس عزاداري نصب ميشود از نخستين و مشهورترين شاعراني است كه كاملاً متأثر از حضرت زينب ميباشد. او در يكي از ابياتش به طور مستقيم جملهاي از حضرت زينب را تضمين كرده است. حضرت زينب در كربلا به هنگام عبور از كنار اجساد شهيدان با غم و اندوه زمزمه كرد: وامحمداه! صلي عليك اسماء، هذا حسينك مرمل بالدماء...10 » و بعد محتشم كاشاني خطبه حضرت را اينگونه به زبان شعر باز ميگويد:
...ناگاه چشم دختر زهرا در آن ميان
بر پيكر شريف امام زمان فتاد
بياختيار نعره «هذا حسين» از او
سر زد چنان كه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پرگله آن بضعهالرسول
رو بر مدينه كرد كه يا ايها الرسول:
اين كشته فتاده به هامون حسين توست
واين صيد دست و پا زده در خون حسين توست...
مطالعه و تأمل در سيره تبليغي حضرت زينب، بويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي نشان ميدهد كه مداحان، شاعران و سخنرانان و مبلغان، ضمن تمركز بر واقعيتها و شخصيت حقيقي زينب، مثل شجاعت، وفاداري، صراحت، مقاومت و ايستادگي در برابر ستم، كوشيدهاند جنبههاي تبليغي و ترويجي و نقش پيامرساني حضرت زينب را بازگو كنند و از جنبههاي غيرواقعي كه صرفاً بر پايه احساسات است فروكاهند.
4. نتيجهگيري
يك شاعر ايراني بهدرستي گفته است: «كربلا در كربلا ميماند اگر زينب نبود.» ماندگاري يك نهضت، وابسته به اين است كه مبلغان و پيامرسانان شايستهاي داشته باشد. اين پيامرسانان در درجه اول خود در بطن نهضت و قيام بوده، با عمق جان، مصايب و ارزشهاي آن را درك كرده باشند. «اگر جهاد حسين بن علي عليهالسلام خوبجنگيدن و خوبشهيدشدن بود، جهاد خواهرش هم خوبتبليغكردن و خوبسخنگفتن و ابلاغ پيام شهيدان بوده است. اگر رسالت حسين به اين است كه تن به ذلت و بيداد ندهد، رسالت زينب هم به اين است كه در شهرها و سرزمينها بگردد و وقايع عاشورا را بازگويد.11»
رسالت حضرت زينب در واقع گفتگوي امام حسين عليهالسلام با نسلها و تاريخ آينده است. زيرا حضرت زينب با سيره تبليغي خود توانست صداي امام حسين و فرياد «هل من ناصر ينصرني» را به مردم دنيا بازگويد و اگر زينب پيام كربلا را به تاريخ بازنگويد، كربلا در تاريخ ميماند و كساني كه به اين پيام نيازمندند از آن محروم ميمانند و كساني كه با خود خويش با همه نسلها سخن ميگويند، سخنانشان را كسي نميشنود. اين است كه رسالت زينب دشوار و سنگين است. رسالت زينب پيامي است به همه انسانها، به همه كساني كه بر مرگ حسين ميگريند و به همه كساني كه در آستانه حسين سر خضوع و ايمان فرود ميآورند.12»
شريفي در كتاب «زن» كه مجموعهسخنرانيهاي او در باب حضرت فاطمه و حضرت زينب سلاماللهعليهما است، بحث پيامرساني حضرت زينب را از منظر اسوهها و الگوها در اسلام مطرح ميكند و ميگويد: در يك اتاق 4*3 [ منظور خانه گلين فاطمه و علي(ع) است] خانوادهاي داريم كه هر كدامشان سرمشقاند؛ حسن بودن در صلح، حسين بودن در شهادت، و زينب بودن در سنگينترين رسالت اجتماعي عدالت و حق.13»
پينوشتها:
1-سيدحسن دبير حاج سيد جوادي، زينب حماسهاي بر فراز تاريخ، تهران، نويد، 1360، ص 164
2-علي شريعتي، حسين وارث آدم، مجموعه آثار شماره 19، تهران، قلم، دهم، 1381، ص 151.
3-همان، ص 189.
4-همان، ص 192.
5-حسن الهي، عقيله بيهاشم، تهران، نهار، 1375، صص 196، 197.
6-علي احمد شلبي، ابنه الزهرا و بطله الفداء، مصر، شركه الاعلانات الشرقيه، 1992، ص 240.
7-حسن الهي، عقيله بنيهاشم، ص 216.
8-علي شريعتي، شعيه، مجموعه آثار شماره 7، تهران: الهام، هشتم، 1379، ص 158.
9-همان، ص 159.
10-حسن الهي، پيشين، ص 124.
11-همان، ص 122.
12-علي شريعتي، حسين وارث آدم، پيشين، ص 193.
13-علي شريعتي، زن
منبع: http://www.pasokhgoo.ir/node/8419